اریک اریکسون روانشناس آلمانی
اریک اریکسون روانشناس آلمانی
اریک اریکسون روانشناس مطرح آلمانی در ۱۵ ژوئن ۱۹۰۲ در آلمان متولد شد. وی تا آخر عمر خود از هویت پدر واقعی خود مطلع نشد و با مادر و ناپدریاش زندگی میکرد.
این مسئله تاثیر عمیقی بر زندگی وی گذاشت و در طول زندگی خود حالتهای سردرگمی، فرسودگی و افسردگی زیادی را تجربه کرد. وی به دنبال هویت و جایگاه واقعی خود در زندگی بود و راههای مختلفی را در زندگی خود طی نمود.
به عنوان مثال در دوران نوجوانی به شاعری و نقاشی روی آورد و از وطن خود مهاجرت کرد. بعد از ۷ سال که به آلمان برگشت دیگر علاقهای به نقاشی و شاعری نداشت.
در این میان اتفاقی برای او پیش آمد که راه زندگی او را تغییر دارد. اریکسون برای تدریس به وین دعوت شد و در آنجا با آنا فروید دختر فروید آشنا شد و تحت روانکاوی و درمانگری او قرار گرفت. اریکسون در تمام مدت عمر خود مشاغل و کارهای زیادی را تجربه کرد و کشف هویت واقعی از دغدغههای اصلی او بود.
اریکسون در طول حیاتش به عنوان روانشناس، روانکاو، متخصص بالینی، استاد دانشگاه، انسان شناس فرهنگی، زندگی نامهنویس و روشنفکر اجتماعی در جامعه آن زمان شناخته شده بود.
پس از سالها تحقیق و بررسی اریکسون در سال ۱۹۵۰ نظریه شخصیت خود را مطرح کرد که شهرت جهانی داشته و این نظریه را در کتابی به نام «کودکی و جامعه آن» منتشر کرد. نظریه شخصیت اریکسون هنوز هم به عنوان پیش درآمد برای نظریه پسافروید مورد استفاده قرار میگیرد.
اریکسون در سالهای بازنشستگی نیز دست از تلاش برداشت و در سالهای آخر عمر خود نیز به تدریس، تالیف و معالجه بیماران پرداخت. اریک اریکسون در سال ۱۹۹۴ در سن ۹۱ سالگی درگذشت.
ویدیو پیشنهادی : روانشناسی
مراحل رشد روانی اجتماعی در نظریه اریکسون
اریکسون در نظریه رشد روانی اجتماعی خود ۸ مرحله را برای رشد روانی و اجتماعی انسان قائل شده است. به عقیده اریکسون تمامی مراحل رشد ناشی از اضداد است. عناصر مخرب و عنصر سازگار در هر مرحله خود را نشان داده و هر کس که بتواند این بحران و تعارضات را پشت سر بگذارد و با شیوه درستی با آن رو به رو شود، میتواند از این مرحله به خوبی گذشته و وارد مرحله جدیدی شود.
مقاله پیشنهادی : بی اشتهایی عصبی
-
مرحله نوباوگی (اعتماد در برابر بی اعتمادی) در نظریه اریکسون
مرحله نوباوگی شامل سال اول زندگی نوزاد است. در این مرحله نوزاد برای انجام کارها و بر طرف کردن نیازهای خود محتاج توجه و مراقبت اطرافیان است و پیوسته در حال جذب و گرفتن اعتماد از اطرافیان خود است. نوزاد از طریق گریه کردن نیازهای خود را مطرح میکند و بر اساس پاسخهایی که از اطرافیان دریافت میکند مفهوم اعتماد را در ذهن خود شکل می دهد.
تعارض و هسته اصلی این مرحله از رشد اعتماد در برابر بی اعتمادی است. در زمانی که نیازهای کودک به خوبی پاسخ داده شود اعتماد بنیادی در کودک شکل میگیرد. اما اگر نوزاد مورد بی توجهی قرار گرفته و ناکام شود و پاسخی مناسبی برای خواستههای خود دریافت نکند دچار بی اعتمادی میشود.
-
اوایل کودکی (استقلال در برابر شرم و تهدید) در نظریه اریکسون
اوایل کودکی شامل سالهای ۲ تا ۳ سالگی است که فرزند توانایی انجام کارهایی محدودی را به دست آورده و به ابراز وجود میپردازد. کودک برای رسیدن به استقلال به سرپیچی از دستورات والدین پرداخته و نوع برخورد و میزان توجه والدین است که تعیین کننده استقلال و یا شرم کودک است.
شرم در اینجا به معنای زیر نظر قرار گرفتن و رسوا شدن است و به معنای اطمینان نداشتن به خود و عدم اعتماد به نفس معنی میشود. این آسیبها در مسیر رشد باعث ایجاد وسواس فکری شده و فرد از نظر اجتماعی و روانی دچار مشکل میشود.
مقاله پیشنهادی : ویلیام جیمز و علم روان شناسی
-
دوره بازی (ابتکار در برابر گناه) در نظریه اریکسون
کودک در سن ۳ تا ۵ سالگی در دوره بازی قرار دارد. در این سنین است که کودکان سعی میکنند به تقلید از والدین پرداخته و مهارت زبان، کنجکاوی، تخیل و توانایی تعیین هدف را در خودشان پرورش دهند. در این سنین است که کودک با مفاهیمی مانند رشد و مرگ آشنا شده و نسبت به اندام جنسی خود کنجکاو میشود.
تعارضی که این دوره را تهدید میکند احساس گناه در برابر ابتکار است. اگر والدین بتوانند نیرو و انرژی فرزند خود را به مسیر درستی هدایت کنند کودکان دست به ابتکار زده و قوه تخیل خود را پرورش میدهند، در غیر این صورت احساس گناه در کودک باعث بروز تعصبات خشک و بازدارندگی شدید در او میشود.
-
دوره مدرسه (سختکوشی در برابر حقارت) در نظریه اریکسون
دوره مدرسه سنین ۶ تا ۱۳ سالگی را در بر میگیرد. کودک در این سن از خانواده جدا شده و با همسالان، معلمان و مربیان خود همراه میشود.
کودک در مدرسه تمایل زیادی به دانستن و تمایل به شایستگی دارد. در دوران مدرسه علاوه بر تلاش زیاد، سختکوشی برای برتر بودن را نیز به دنبال دارد. اگر کودک احساس کند تلاشهای وی در مدرسه کافی نیست و نتواند نتایج خوبی بگیرد احساس حقارت میکند و این یکی از تاثیرات مخرب مدرسه در این سنین است. این احساس حقارت در نتیجه احساس گناه در سنین پایینتر است و میتوانند یکدیگر را تشدید کنند.
-
نوجوانی (هویت در برابر سردرگمی هویت) در نظریه اریکسون
طبق نظریه اریکسون نوجوانی شامل دوره بلوغ تا بزرگسالی است که فرد بیش از هر چیز دیگری به دنبال هویت و درک پایداری از آن میگردد. البته هویتیابی تنها به این مرحله محدود نمیشود اما اوج بحران هویت و هویتیابی در این مرحله اتفاق میافتد. در واقع اریکسون معتقد است انسان بیش از هر دوره دیگر در نوجوانی به دنبال چیستی و چرایی خود است.
هنگامی که علائم بلوغ در فرد بروز میکند بیش از هر زمان دیگری به دنبال هویت جنسی، ایدئولوژی و شغل آینده خود بوده و در اینجاست که برداشتهایی که تاکنون از خود داشته است در این هویتیابی میتواند کمک کننده و یا مخرب باشد.
میتوان نتیجه گرفت بذر هویت فرد در نوباوگی شکل گرفته است و در مراحل بعدی به رشد خود ادامه داده و در نوجوانی به ثمر میرسد. سردرگمی هویت نوجوان زمانی شکل میگیرد که فرد همچنان نتواند برداشت درست و یکپارچهای خود داشته و معیار و ارزشهای خود را پیدا نکند و احساس سرگردانی بین هدفهای مختلف داشته باشد.
-
جوانی (صمیمیت در برابر انزوا) در نظریه اریکسون
اریکسون معتقد است اگر فرد در دوران نوجوانی به هویت خود دست پیدا کند میتواند این هویت را با هویت دیگران ترکیب کرده و با دیگران صمیمی شده و در عین حال فردیت خود را نیز نگه دارد. سن جوانی بین ۱۹ تا ۳۰ سالگی است و صمیمیت در برابر انزوا در این سن قرار دارد. صمیمیت در این سن به معنای ترکیب شدن هویت با دیگران بدون نگرانی از دست دادن هویت و فردیت است.
بنابراین میتوان گفت صمیمت مولود داشتن هویت و شکل گیری درست آن است. اکثر صمیمیتها و عشقهای دوران نوجوانی عشق سالم و پختهای نبوده و این به دلیل عدم شکل گیری هویت است. در تعارض با صمیمیت انزوا قرار دارد که ناتوانی فرد دراستفاده از فرصتها، هویت و سهیم نشدن در صمیمیت اتفاق میافتد. ناتوانی در تجربه عشق، نداشتن کار مفید و موثر و ناتوانی در تولید مثل باعث پرورش هر چه بیشتر انزوا میشود.
-
بزرگسالی (زایندگی در برابر رکود) در نظریه اریکسون
اریکسون سن بزرگسالی را بین ۳۱ تا ۶۰ سالگی دانسته که افراد جایگاه خود در جامعه را پیدا کرده و مسئولیت کارهای خود را به عهده میگیرند. در این سنین زایندگی و خلق موجودات جدید و دستاوردهای شغلی و اندیشه و تفکرات تازه شکل میگیرد. زایندگی در این سن نتیجه هویت و صمیمیت دوران نوجوانی و جوانی است و در تعارض با رکود و فرورفتگی قرار دارد. زمانی که فرد بیش از حد در خود فرو رفته و یا راحت طلب باشد احساس رکود زیادی را تجربه خواهد کرد.
-
پیری (انسجام در برابر ناامیدی) در نظریه اریکسون
اریکسون معتقد است انسان از سن ۶۰ سالگی به بعد وارد دوره پیری میشود که آخرین بحران هویت در این سنین اتفاق میافتد. اگر فرد شخصیت قوی، هویت پایدار و صمیمیت کافی داشته باشد میتواند با افراد و اشیا ارتباط پیدا کرده و بر ناامیدی و رکود دراین دوران غلبه کند.
در نتیجه این افراد به جای ناامیدی به انسجام رسیده و میتوانند این دوره را نیز به خوبی سپری کنند. انسجام در اینجا به معنای احساس کامل بودن و یکپارچگی است و توانایی جمع کردن احساس «من بودن» در برابر تمام نواقص و کاهشهایی است که ممکن است در جسم و عقل در این سن برای فرد پیش آید.
تفاوت نظریه فروید و اریکسون در چیست؟
اریکسون روانشناس، که بیشتر بر مسائل اجتماعی تاکید داشته و به بررسی تاثیر آن بر زندگی افراد میپردازد. این در حالی است که فروید نقش مسائل جنسی و خانواده را در شکل گیری شخصیت تاکید بیشتری دارد. اریکسون معتقد است انسان موجودی آگاه، فعال و با اراده است در حالی فروید نگاه بدبینانه به انسانها داشته و معتقد است انسان در سرنوشت خود نقشی نداشته و نمیتواند سرنوشت خود را تغییر دهد.
تفاوت بعدی نظریه اریکسون و فروید در بررسی دورانهای مختلف زندگی است. اریکسون تمام مدت زندگی از تولد تا مرگ را بررسی کرده و همه این دورانها مرتبط با هم میداند و معتقد است مشکلات روانی در هر سنی ممکن است رخ دهد. اما فروید معتقد بود مشکلات روانی فرد تماماً ریشه در دوران کودکی دارد.