هر آنچه درباره تفکر استراتژیک باید بدانید!
تفکر استراتژیک یکی از موضوعات حوزه استراتژی است که کمتر از موضوعات دیگر مورد توجه قرار گرفته است. امروزه این نوع از تفکر به عنوان یک توانایی فردی شناخته میشود که فرد را قادر به تفکر مفهومی، تخیلی، سیستمی و فرصت طلبانه کرده و در نتیجه او را به اهداف خود میرساند. برای درک بهتر تفکر استراتژیک خوب است با عناصری که در این مفهوم مستتر است بیشتر آشنا شویم.
هدف از آموزش تفکر استراتژیک یادگیری نحوه فکر کردن و اندیشیدن بر اساس اصول استراتژی است. بنابراین از این جنبه شباهتهایی با تفکر سیستمی دارد. تفکر سیستمی در فضای کسب و کار به صورت گسترده و همه جانبه مورد استفاده قرارگرفته و بسیار تاثیر گذار است. تفکر سیستمی تنها محدود به محیط کار نبوده و تمامی جنبههای زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد. اما این نوع از تفکر تنها برای فکر کردن و اندیشیدن به استراتژی به کار میرود و این تفاوت اصلی این دو بحث است.
تفکر استراتژیک شیوه خاص اندیشیدن و یک نوع نگرش به مسائل مختلف است که به نوعی میتوان آن را مهارت و توانایی معماری استراتژی نامید. برنامه ریزیهای استراتژیک نیز برای پیاده سازی و اجرای استراتژی ایجاد شده است و هر دو مانند حلقههای زنجیر در هم تنیده شدهاند و از هم جدا نمیشوند.باور مدیران این است که افراد و مدیران موفق کسانی هستند که قبل از اقدام به خوبی فکر کرده و بعد تصمیم گیری کنند و به این ترتیب احتمال بروز مشکلات را کاهش میدهند. این نوع از تفکر است که تصمیم گیری را در مسیر درست هدایت میکند.
تفکر استراتژیک (Strategic Thinking) چیست؟
بسیاری از صاحب نظران درباره تفکر استراتژیک و جنبههای آن نظرات گوناگونی را مطرح میکنند. به عقیده آنها این تفکر دارای جنبههای مختص به خود بوده و نباید با دیگر مقولههای استراتژی اشتباه گرفته شود. اگر به طور خلاصه بخواهیم آن را تعریف کنیم میتوانیم بگوییم تفکر استراتژیک یعنی ابزاری که مفاهیم و رویکردها را معرفی میکند. البته ارائه تعریف مختصر درباره آن نمیتواند به تنهایی جنبههای مختلف و پیچیده آن را نشان بدهد. تعریفهای بسیاری درباره آن ارائه شده است که هیچیک نتوانسته است تمامی جنبههای آن را نشان دهد. بنابراین با پرداختن به ماهیت آناستراتژیک میتوان تا حدودی ابعاد مختلف آن را بررسی کرد.
تفکر استراتژیک دستیابی به نوعی شناخت و فهم است که میتواند پیامدهای مختلفی برای مدیر به همراه دارد. با داشتن تفکر استراتژیک میتوان واقعیتهای بازار را شناخت و ویژگیهای جدید و پیش روی آن را پیش بینی کرد. تفکر استراتژیک کمک میکند جهشهای بازار را درک کرده و برای رو به رو شدن با هر شرایطی راه حلهای جدید و بدیع ارائه داد. این تفکر مدیران را به سمت و سوی عواملی موثر در رسیدن به هدف یاری کرده و باعث ارزش آفرینی برای مشتریان میشود.
در واقع در صورتی که موضوعات اساسی و عوامل موثر و تاثیر گذار شناسایی نشوند با صرف تمام منابع مادی و معنوی و فشار مضاعف روحی به خود و کارمندان نیل به اهداف کاری دشوار و غیر قابل دسترس خواهد شد. تفکر استراتژیک پیشبینی آینده نیست، بلکه در زمان حال و برای دیدن فرصتهای موجود در برابر رقبا به کمک ما میآید.
جف بزوس بنیانگذار شرکت آمازون و کارآفرین برتر جهانی هنگامی که در سال ۱۹۹۵ برای اولین بار ایده فروش کتابهای دیجیتال را مطرح کرد به خوبی تشخیص داد که این کسب و کار میتواند هزینهها را به خوبی کاهش داده و امکاناتی را برای مشتری فراهم کند که با سیستم توزیع سنتی قابل قیاس نیست.
ویدیو پیشنهادی : روان شناسی
اهمیت تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک برای پیشرفت بقا و پویا ماندن در دنیای امروز که تغییرات با سرعت زیادی در مسیر ما قرار میگیرند نقش مهم و اساسی را ایفا میکند. این تفکر است که به مدیران کمک میکند تا فرصتهای جدیدی را ایجاد کرده و از رقابت باز نمانند. همچنین جنبههای مهم دیگری نیز دارد از جمله:
- این تفکر بر خلاف رویکردهای غیر استراتژیک باعث ایجاد رفتار سازمانی متفاوتی میشود.
- این تفکر تمرکز سازمانها را به سوی فعالیتهای ارزش آفرین برده و از پرداختن به امور غیر مهم دور میکند.
- این تفکر باعث شناخت درست بازار و ارزش آفرینی برای مشتری شده و باعث پیش افتادن سازمان در رقابت و کسب منافع میشود.
ویژگی تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک به صورت کلینگر تاثیر و دخالت بخشهای مختلف سازمان بر یکدیگر را در محیطهای مختلف بررسی میکند. در واقع میتوان گفت این نوع از تفکر در مقابل تفکر سنتی قرار میگیرد که برای ایجاد تناسب بین منابع و فرصتهای نوظهور تلاش میکند در حالی تفکر استراتژیک نوین به دنبال عدم سازگاری و یا تناسب این دو است. همچنین ارتباط درونی بین حال گذشته و آینده را درک کرده و تفکر به موقع را اجرامی میکنند.
تفکر استراتژیک فرصت طلبی هوشیارانه را به دنبال داشته و باعث اخذ مزایا از فرصتهای کنونی است. رهبران و مدیرانی که به دنبال تفکر استراتژیک هستند نیز دارای ویژگیها و قابلیتهایی هستند از جمله:
- برخورداری از مهارتهای میان فردی
- برانگیختن کارمندان نسبت به چشم انداز سازمان و اجرای اقدامات مهم و اساسی
- ایجاد شور و اشتیاق همه جانبه در کل سازمان
- داشتن باور و ایمان به توانمندی همکاران و داشتن حساسیت روی آنها
- تخصص در ایجاد و تعریف اهداف مشخص و هدایت سازمان در جهت این اهداف
- تخصص در ایجاد رابطه جدید، ایجاد روابط و شعب جدید همکاری
- اعتقاد به ارزیابی مستمر و ایجاد انگیزه تعهد و شور و هیجان در سازمان
- برخورداری از درک عمیق از نوع کسب و کار و عملیات مربوطه
مقاله پیشنهادی : تفکر مثبت چیست ؟
الگوهای تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک دارای الگو متعددی است. اکثر این الگو بر این باور دارند که یادگیری درونمایه اصلی آن است و با الگو و متدلوژیهای رایج متفاوت است. این تفکر جز مکتبهای توصیفی استراتژی بوده و همان طور که گفته شده دارای الگوهای متعدد و گوناگونی است.
شناخته شدهترین و مشهورترین الگوهای تفکر استراتژیک الگوی پیتر ویلیامسون (P.J.WILLIAMSON) ، الگوی جین لیدکا (J.LIEDTKA) و الگوی گری هامل هستند که هر یک دارای ویژگیهای منحصر به فرد بوده و از دیدگاه متفاوتی به این تفکر نگریستهاند. هر چند وجوه مشترکی نیز دارند.
ویژگی اصلی الگوی ویلیامسون تاکید بر توانمند سازی سازمان به وسیله توسعه قابلیتها و شناخت ویژگی های بازار است در حالی که گری هامل اعتقاد دارد که این تفکر به دنبال ایجاد شور و شوق در سازمان شکل میگیرد و معتقد است بیدار کردن انرژی درونی سازمان باعث خلق تفکرات جدید و نو میشود. بر خلاف تفاوتهایی که این الگوها دارند همگی بر یادگیری و شناخت درست از بازار به عنوان عنصر اصلی پرورش دهنده تفکر استراتژیک اعتقاد دارند.
ویدئو پیشنهادی : آموزش مدیریت
تفکر استراتژیک – برنامه ریزی استراتژیک مکمل یا مخالف؟
سوالی که در اینجا مطرح است که آیا تفکر استراتژیک جای برنامه ریزی استراتژیک را گرفته است و دیگر نیازی به برنامه ریزی استراتژیک نداریم؟ اما یک رویکرد بهتر و مفیدتر این است که هم برنامه ریزی و هم تفکر میتواند به عنوان مکمل در کنار یکدیگر قرار بگیرند و هیچ کدام جای دیگری را نگیرند. در این دیدگاه جدید تفکر استراتژیک چشم انداز آینده را خلق کرده و برنامه ریزی استراتژیک راه را برای اجرای آن هموار کرده و برای برنامه ریزی و تبیین آن به کار میرود.
برخی از پژوهشگران این حوزه برنامه ریزان و متفکران استراتژیک را از هم تفکیک کرده و وظیفه آنها را جداگانه تعریف میکنند. در این تعریف برنامه ریز در خلق پیاده سازی متفکر را همراهی میکند در حالی که آفرینش تفکر استراتژیک و معماری بدنه و دیگر اجزای آن با متفکر است. در واقع متفکر قواعد بازار را کشف کرده و در جهت ارزش آفرینی و پاسخ به مشتری برنامهریزی میکند در حالی که برنامه ریزی با تمرکز بر روی چشم انداز و استراتژی راه پیاده سازی آن را مهیا میکند.
استفاده از تفکر استراتژیک فردی در سازمانها
سازمانهایی که قصد دارند تفکر استراتژیک را در سازمان خود پیاده کند باید ابتدا افرادی را که در این زمینه حرفهای هستند را شناسایی کنند. برای نیل به این هدف باید سه مرحله را طی کنند:
- سازمان باید این توانایی در کارمندان را افزایش دهد. این مسئله با داشتن مدیران مجرب و حرفهای، کارمندان با ظرفیت و علاقه مند ممکن میشود.
- سازمان باید گروهی تشکیل دهد تا افراد ماهر در این زمینه در آن حضور پیدا میکنند.
- برای برنامه ریزی استراتژیک باید همکاری همه جانبه مد نظر قرار داده شود. این همکاری باید تمام ابعاد سازمان را پوشش دهد. برای اینکه همکاری به خوبی پیش رود باید همه افراد بینشها خود را به اشتراک گذاشته و با هم ترکیب کنند. هر فردی از سازمان دیدگاه، بینش و تجربه متفاوتی دارد که اگر این بینشهای فردی در کنار هم جمع شوند میتوان به موقعیتی و اقدامات هماهنگ منجر شود.
مقاله پیشنهادی : افزایش قدرت تفکر
نتیجه گیری:
تفکر استراتژیک میتواند به خوبی زمینه رسیدن مدیران به بصیرت و ارزش آفرینی را فراهم کند. بالاترین ادراک مدیر رسیدن به فهم درست از کسب و کار است و رسیدن به زوایای ناشناخته فضای بازار و رسیدن به اهداف سازمانی تنها با داشتن این تفکر امکان پذیر است. این تفکر است که مدیران را به سوی خلاقیت، خلق ارزشهای جدید، یادگیری سریع از محیط کسب و کار و چشم اندازهای متمایز از رقبا هدایت میکند.
مقاله پیشنهادی : هر آنچه درباره تفکر نقادانه باید بدانید!