آموزش روانشناسی

هر آنچه درباره روانشناسی فرهنگی باید بدانید!

روانشناسی فرهنگی (Cultural psychology) بخشی از دانش روانشناسی است و بر این باور است که ذهن و فرهنگ جدایی ناپذیراند و بر این اساس، نظریه‌های رواشناسی در یک محیط ممکن است در محیط دیگر محدود شده یا تغییر کند.

روانشناسی فرهنگی در غرب می‌گوید که مردم در همهٔ فرهنگ‌ها و همه جامعه‌ها فرایندهای روان‌شناختی یکسانی دارند در صورتی که روان‌شناسان فرهنگی بر این باورند که چنین فرضیه‌ای نادرست است.

 روانشناسی فرهنگی، یک جنبش میان‌رشته‌ای بین روانشناسان، جامعه‌شناسان و دیگر دانشمندهای اجتماعی است.

روانشناسی فرهنگی به این واقعیت می‌پردازد که فرهنگ فرد، سنت‌ها، زبان و جهان‌بینی آن، چگونه در نمادهای ذهنی و فرایندهای شناختی او تأثیر دارند.

روانشناسی فرهنگی

روانشناسی فرهنگی چیست؟

روانشناسی فرهنگی یک حوزه میان‌رشته‌ای است که روانشناسان، انسان‌شناسان، زبان‌شناسان و فیلسوفان را برای هدف مشترک مطالعه چگونگی تأثیر معانی، اعمال و نهادهای فرهنگی بر روانشناسی فردی انسان و بازتاب آن، متحد می‌کند.

روانشناسی فرهنگی یک حوزه مستقل در روانشناسی نیست و بیشتر روانشناسان فرهنگی دوست دارند آن را به همین شکل حفظ کنند زیرا آن‌ها به داشتن تخصص و دانش بیشتر در حوزه‌های گسترده‌تر علوم اجتماعی تمایل دارند.

روانشناسی فرهنگی نه‌تنها از نظر سازمانی، بلکه از نظر فلسفی نیز با سایر حوزه‌ها متفاوت است. بر خلاف روانشناسانی که تمایل دارند یافته‌ها و نظریه‌هایشان را تا زمانی که خلاف آن ثابت شود معتبر بدانند، روانشناسان فرهنگی تمایل دارند که یافته‌ها و نظریه‌های آن‌ها از نظر فرهنگی متغیر باشند.

این بدان معنا نیست که روانشناسان فرهنگی علاقه‌ای به کشف کلیات روانشناختی ندارند.

هیزل رز مارکوس، همکار APS، روانشناس اجتماعی در دانشگاه استنفورد در این باره توضیح داد: برعکس؛ الگوی فرهنگی فرایندهای روان‌شناختی دقیقاً همان چیزی است که در بین انسان‌ها در تمام جهان رایج و مشترک است.

تفاوت‌های فرهنگی می‌تواند برای جریان اصلی نظریه‌پردازی روان‌شناختی آموزنده باشد، همان‌طور که آسیب‌های مغزی برای پیشرفت و شناخت بیشتر علوم اعصاب لازم است.

Phineas Gage با از دست دادن قسمت اعظم قشر جلوی مغز داخلی خود توانایی برنامه ریزی برای آینده خود را از دست داد که به درک توانایی ذهن‌های سالم برای پیش بینی رویدادهای آینده بسیار کمک کرد.

به همین ترتیب، دانستن اینکه گروه‌های خاص، در شرایط اجتماعی و فرهنگی متفاوت، تمایلات یکسان یا متفاوت از خود نشان می‌دهند، در مورد نحوه عملکرد ذهن‌ها بسیار آموزنده است.

تاکنون، روان‌شناسان فرهنگی مجموعه‌ای از تفاوت‌های فرهنگی جذاب و اغلب بحث‌برانگیز در فرایندهای روان‌شناختی، از جمله: سبک‌های استدلال، انگیزه، درک زمان، مکان، رنگ پوست، سبک‌های رابطه‌ای و تجربه عاطفی را به دست آورده‌اند.

 

ویدیو پیشنهادی : روانشناسی
روانشناسی

 

ماهیت فرهنگ

وجود تفاوت‌های فرهنگی و رشته‌ای به نام روان‌شناسی فرهنگی، این پرسش را برمی‌انگیزد: فرهنگ چیست؟ و چه ربطی به شما و روان شما دارد؟

فرهنگ بسیار فراتر از تفاوت در غذاها و لباس‌هاست. فرهنگ، مجموعه باورهایی است که دلیل بسیاری از اعمال و فعالیت‌ها ایجاد می‌شوند.

هنگامی که مردم با شیوه‌ها و نهادهای یک فرهنگ تعامل دارند، افکار، احساسات و رفتارهای آنها منعکس کننده ارزش‌ها و باورهای فرهنگ می‌شود.

اما این فقط نیمی از داستان است.

 فرهنگ به همان اندازه که ذهن و رفتار را شکل می‌دهد، ذهن و رفتار افراد نیز فرهنگ را شکل می‌دهد.

به گفته Chi-Yue Chiu، روانشناس اجتماعی از دانشگاه ایلی نویز:

مردم به‌جای دریافت‌کنندگان منفعل تأثیرات فرهنگی، عوامل فرهنگی فعال هستند. آن‌ها روال فرهنگی خود را در تعاملات اجتماعی روزانه ایجاد، اعمال، تکثیر کرده و تغییر و انتقال می‌دهند.

 

 

 

 

 

روانشناسی فرهنگی

اولین پیامدهای رابطه ادواری و معاملاتی بین فرهنگ و روان این است که فرهنگ یک متغیر مستقل نیست. فرهنگ ممکن است پیش‌بینی کند اما “باعث” نمی‌شود و دوم، این است که فرهنگ و روانشناسی مستقل از یکدیگر وجود ندارند.

این مفهوم به زبان ساده‌تر: بدون انسان، فرهنگ وجود ندارد و بدون فرهنگ، انسان وجود ندارد.

در واقع، نظریه‌پردازان بر این باورند که آنچه انسان‌ها را از گونه‌های دیگر جدا می‌کند، توانایی ما برای تولید و تداوم فرهنگ است.

زبان و روش‌های رایج علم روان‌شناسی عمدتاً به روابط علّی و خطی بین موجودات قابل تفکیک می‌پردازد.

بنابراین روانشناسان فرهنگی باید اصطلاحات و مدل‌های جدیدی را برای توصیف فرایندهایی که فرهنگ‌ها و روان‌ها «همدیگر را می‌سازند» ایجاد کنند.

اصطلاحات فعلی شامل قانون اساسی متقابل، تأثیر متقابل و وابستگی متقابل است.

روان‌شناس رشد، جوآن میلر از دانشگاه نیواسکول، خاطرنشان می‌کند که عصب‌شناسان در توصیف رابطه بین زیست‌شناسی و ذهن با چالش مشابه ای روبرو هستند.

میلر گفت: همان‌طور که درنظرگرفتن فرایندهای بیولوژیکی و روان‌شناختی به‌عنوان مجزا و قابل تفکیک مشکل‌ساز است، درک رویدادهای ذهنی که مستقل از تجارب فرهنگی رخ می‌دهند نیز مشکل‌ساز است.

بااین‌حال، از زمان انقلاب شناختی و ظهور روش‌های عصب‌شناسی، روان‌شناسان زیست‌شناسی را عامل رفتار در نظر گرفته‌اند و مغز را جایگاه ذهن نامیده‌اند.

اگر این گزاره را جدی بگیریم که انسان‌ها هم موجودات زیستی و هم فرهنگی هستند، منطقی است که منابع ذهن را هم در سر و هم در جهان می‌توان یافت.

Markus accordingly بر این اساس طرفدار این است که روانشناسان «محیط اجتماعی-فرهنگی را برای یافتن منابع ساختار رفتار بررسی می‌کنند، همانطور که ما در حال حاضر مغز را برای یافتن آن منابع بررسی می‌کنیم».

مقاله پیشنهادی : روانشناسی بالینی
روانشناسی بالینی

 

دلایل اهمیت به روانشناسی فرهنگی

  • شواهد تجربی است که نشان می‌دهد بسیاری از فرایندهای روانشناختی که زمانی همگانی تلقی می‌شدند، در عوض از نظر فرهنگی متغیر هستند.
  • طبق شواهد تجربی نقش فرهنگ در تکامل و توسعه انسان است
  • جهان در حال کوچک‌تر شدن است.
  • همان‌طور که دنیای بیرون از آزمایشگاه‌های ما کوچک‌تر می‌شود، دنیای داخل سالن‌های سخنرانی ما نیز به همان اندازه بزرگ‌تر می‌شود.

روانشناسی فرهنگی

با تغییر قوانین مهاجرت و افزایش دسترسی به آموزش عالی، دانشجویانی که با استادان روانشناس دانشمند تعامل می‌کنند، بیشتر شده است.

به دنبال آن، دانشی که محققان آمریکایی و اروپایی منتشر می‌کنند، باتجربه کسانی که آن‌ها را مطالعه یا اصطلاحاً مصرف می‌کنند، متفاوت است.

ویرجینیا کوان (Virginia Kwan)، روانشناس اجتماعی از دانشگاه پرینستون می‌گوید: روانشناسی فرهنگی درواقع همان روانشناسی رایج و معمولی است که با زمینه فرهنگی بسیار خاصی سروکار دارد.   

آن زمینه فرهنگی خاص، محیط اروپایی – آمریکایی عمدتاً پروتستان، طبقه متوسط، تحصیل کرده دانشگاهی است که اکثریت قریب به اتفاق محققان روانشناسی درمورد آن تحقیق می‌کنند.

جفری سانچز برکس (Jeffrey Sanchez-Burks)، روانشناس اجتماعی در دانشکده بازرگانی دانشگاه میشیگان می‌گوید:

مردم اغلب تفاوت‌های فرهنگی را عجیب توصیف می‌کنند اما به ندرت در مورد اینکه چرا آمریکایی‌ها اینگونه هستند صحبت می‌کنند اما در تحقیقات من در مورد مقایسه سبک‌های رابطه‌ای آمریکایی با فرهنگ‌های آسیای شرقی و لاتین، این آمریکایی‌ها هستند که متفاوت هستند در نتیجه من روی فرهنگ آمریکایی تمرکز کردم.

جمعیت دانشجویان کالج که بخش عمده‌ای از تحقیقات روانشناختی با آنها انجام می‌شود نیز بسیار عجیب هستند. حتی در میان آمریکایی‌ها، تنها ۲۴ درصد از افراد بالای ۲۵ سال دارای مدرک دانشگاهی هستند.

فتحعلی مقدم، روانشناس اجتماعی دانشگاه جورج تاون، حدس می‌زند که در جمعیت تحصیل نکرده تفاوت فرهنگی چشمگیرتری را نسبت به گروه‌های کاملاً آکادمیک می‌توان حس کرد، اگرچه بسیاری از مطالعات قبلاً تفاوت‌های فرهنگی را در بین دانشجویان نیز ثبت کرده‌اند.

اگر به جزئیات زندگی در دانشگاه‌های مدرن در فرهنگ‌ها نگاه کنید، آن‌ها بسیار شبیه به یکدیگر هستند و با زندگی خارج از دانشگاه بسیار متفاوت هستند. برای مثال، دانشجویان دانشگاه در استانبول بسیاری از چیزهایی را که دانشجویان دانشگاه در واشنگتن‌دی‌سی می‌خوانند، می‌شنوند و می‌پوشند.

 بااین‌حال، زندگی این دانشجویان در استانبول با زندگی مردم روستاهای غرب ترکیه کاملاً متفاوت است، همان‌طور که زندگی دانشجویان دانشگاه در شهرهای بزرگ آمریکا کاملاً با زندگی مردم در سایر زمینه‌های آمریکایی متفاوت است.

Heine برخی از موانعی را که روانشناسان فرهنگی در انجام تحقیقات خود با آن مواجه هستند، برشمرد.

 او گفت: بعد از اینکه سیستم‌ها و زبان‌های فرهنگی را که می‌خواهید با آن‌ها کار کنید، یاد گرفتید، تئوری توسعه دادید و فرضیه‌های مشخصی را بیان کردید، باید نمونه‌هایی را در هر دو فرهنگ ثبت کنید. مگر اینکه همکاری داشته باشید که به طور کامل به پروژه متعهد باشد اما در نظر داشته باشید که پیداکردن شخصی برای کمک به جمع‌آوری داده‌ها و شخصی با امکانات و مهارت‌هایی که نیاز دارید، دشوار است.

مقاله پیشنهادی : رشته روانشناسی
رشته روانشناسی

 

بااین‌حال، متأسفانه بسیاری از روانشناسان فرهنگی پس از غلبه بر این موانع و به دست آوردن یافته‌های هیجان‌انگیز، هنوز با این واقعیت روبرو هستند که روانشناسی فرهنگی تا حدودی رشته‌ای به حاشیه رانده شده است.

شاید Michael Bond، روانشناس اجتماعی، از دانشگاه چینی هنگ کنگ، جذابیت و احتمالاً آینده روانشناسی فرهنگی را به بهترین نحو خلاصه کرده باشد و بهترین راه برای سخن پایانی این مقاله نیز باشد.

او گفته: کاوش فرهنگی دارای دغدغه‌های فکری کافی برای یک عمر سرگرم ماندن است. من هیچ‌وقت بیکار نیستم و حوصله‌ام سر نمی‌رود و در عوض، همیشه در حال تفکر هستم.

مقاله پیشنهادی : روان‌ شناسی تربیتی
روان شناسی تربیتی

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا