فرآیند انتخاب بازار هدف
انتخاب بازار هدف یا تارگت مارکت : پس از تقسیم بندی بازار، یک سازمان برای سودآوری بر سودآورترین بخشها تمرکز میکند یا آنها را هدف قرار میدهد. فرایند انتخاب بازار هدف شامل ارزیابی جذابیت هر بازار و سپس انتخاب یک یا چند بازار سودآور است. یک سازمان عوامل مختلفی از جمله اندازه و رشد بخش خاصی را در نظر میگیرد و به دنبال آن سعی میکند در درک مشتری و محیط رقابتی به سطح بالایی دست یابد.
Target market یا بازار هدف به چه معناست؟
اولین گام فرایند انتخاب بازار هدف:ارزیابی بخش بازار
یک سازمان پتانسیل یک بخش انتخاب شده را ارزیابی می کند و بررسی میکند که آیا منابع لازم برای تأمین نیازهای آن بخش را دارد. با انجام این کار مطمئن می شویم که ضمن ارائه خدمت، به اهداف سازمانی نیز میرسیم. برآورد حجم فروش نیز نقش مهمی در ارزیابی بخش مربوط به بازار و انتخاب تارگت مارکت دارد.
عوامل بیرونی عواملی هستند که در کنترل یک سازمان نیستند. در حالی که به عواملی که تحت کنترل یک سازمان است، عوامل داخلی گفته می شود. بازاریاب، استراتژیهای فروش را پس از مشخص کردن عواملی که می تواند مانع رشد یک سازمان شود، طراحی میکند.
این سازمان میتواند با تمرکز روی ابعاد زیر میزان فروش خود را تخمین بزند:
پتانسیل بازار:
این به معنای میزان کالایی است که توسط مشتری خریداری میشود. در این حالت، یک بازاریاب پتانسیل بازار بخش هدفمند را محاسبه میکند. خرید توسط مشتریان میتواند تحت تأثیر نیروهای مختلفی از جمله قیمت، کیفیت یک محصول، درآمد و انتظارات مشتریان باشد.
پتانسیل فروش سازمان:
پتانسیل فروش سازمان به درصد پتانسیل بازار مربوط میشود که سازمان انتظار دارد از طریق آن، محصول را به دست آورد.
در زیر دو رویکرد برای سنجش پتانسیل فروش سازمان و انتخاب بازار هدف وجود دارد:
آ. رویکرد تجزیه:
این رویکرد شامل توسعه پیش بینی کلی برای سازمان جهت به دست آوردن پتانسیل بازار است. سپس، پتانسیل فروش از پتانسیل تخمین زده شده در بازار محاسبه میشود. این روش همچنین به تجزیه و تحلیل از بالا به پایین نیز معروف است.
ب. رویکرد ساخت:
این رویکرد شامل تخمین خریدهای مشتریان در یک بخش خاص و سپس ضرب آن در تعداد مشتریان بالقوه است. آن به ارزیابی کل پتانسیل فروش بخش خاصی کمک میکند. این روش همچنین به تجزیه و تحلیل از پایین به پایین نیز معروف است.
پیش بینی فروش برای تخمین حجم فروش سازمان استفاده میشود. پیش بینی فروش میتواند به عنوان میزان محصولی باشد که یک سازمان انتظار دارد در طی یک بازه زمانی خاص در آینده بفروشد.
در ادامه روشهای مختلف پیش بینی فروش مورد استفاده سازمانها بیان شده است:
-
بررسیها:
این روش شامل سؤال از مشتریان در مورد خریدهای آینده آنها است. نظرسنجیهای انتخاب بازار هدف به بازاریابان کمک میکند تا بدانند چه کیفیت و کمیتی از محصول مورد انتظار مشتریان است. نقص نظرسنجیها این است که این روشها وقت و هزینه زیادی را در یک سازمان مصرف میکنند.
-
تجزیه و تحلیل سری زمانی:
این روش به معنی پیش بینی با استفاده از دادههای فروش در گذشته است. این روش فرض میکند که عملکرد گذشته فروش در آینده نیز ادامه مییابد. این روش تنها در شرایطی مناسب است که تقاضای یک محصول پایدار باشد.
-
تجزیه و تحلیل رگرسیون:
این رابطه بین متغیر وابسته و متغیر مستقل رابطه ایجاد میکند. متغیر وابسته دادههای فروش در گذشته است؛ در حالی که، متغیر مستقل میتواند درآمد سرانه، تولید ناخالص داخلی یا جمعیت باشد.
یک سازمان به روشهای واحد یا چندگانه پیش بینی فروش نیاز دارد. به عنوان مثال، اگر سازمانی بخشهای مختلفی را هدف قرار میدهد، نیاز به استفاده از روشهای مختلف پیش بینی فروش برای هر بخش دارد.
علاوه بر تخمین فروش، برای سازمان مهم است که رقبا را در بخش هدفمند ارزیابی کند. یک سازمان میتواند با ارزیابی نقاط قوت، ضعف، سهم بازار و استراتژیهای آمیخته بازاریابی رقبای خود، رقابت را در بخش هدفمند ارزیابی کند. وظیفه اصلی در ارزیابی رقابت، شناخت استراتژیهای تمایز اتخاذ شده توسط رقبا است. این امر اغلب به برآورد پتانسیل فروش سازمان کمک میکند.
برآورد هزینه همچنین به عنوان یک معیار مهم ارزیابی برای ارزیابی بخش بازار عمل میکند. هر بخش با توجه به نیازهای مختلف مشتریان، بازاریابی متفاوتی را شامل میشود. بنابراین، یک سازمان باید هزینهای را برای هر بخش برآورد کند تا با موفقیت و بدون کمبود منابع بتواند با موفقیت به رقابت بپردازد.
آشنایی با کامل ترین معیارهای انتخاب بازار هدف:
دومین گام فرایند انتخاب بازار هدف: انتخاب بخش بازار
ارزیابی تقسیم بازار با انتخاب بخش سودآور بازار دنبال میشود. انتخاب بخش بازار شامل انتخاب بازار هدف برای فروش محصولات است. بازار هدف را میتوان بازاری تعریف کرد که در آن سازمان تصمیم میگیرد از تلاشهای بازاریابی خود استفاده کند. هدف گذاری فرآیندی آسان در این دنیای رقابتی نیست. بازاریابان باید روشهای جدید و بهتری برای هدف گذاری بازار طراحی کنند.
این سازمانها در هنگام ورود به یک بخش جدید از بازار، تغییر خط تولید خود را طبق نیاز مشتری ادامه میدهند. برای انتخاب بازار هدف، تحقیق مداوم لازم است.
تکنیکهای اساسی انتخاب یک بخش بازار به شرح زیر است:
انتخاب جذابترین بخش مجزا:
این مورد از فرایند انتخاب بازار هدف به انتخاب جذاب ترین بخش توسط یک سازمان کمک میکند. این روش انتخاب بازار هدف اغلب به عنوان تقسیم متمرکز شناخته میشود. سازمانهای مقیاس کوچک با منابع محدود اغلب یک بخش واحد را هدف قرار میدهند. به عنوان مثال، هتلهای زنجیرهای فقط مشتریان آگاه از بودجه را هدف قرار میدهند و فقط امکانات اصلی را برای مشتریان خود فراهم میکنند.
تخصص انتخابی:
این انتخاب بازار هدف بر بخشهای دیگر بازار متمرکز است. در این نوع تخصص، سازمان در تحقق نیاز بخشهای منتخب میکوشد و برای این منظور از تخصصهای گوناگون استفاده میکند. انتخاب بازار هدف بیش از یک بخش به سازمان کمک میکند تا ریسک خود را به حداقل برساند زیرا وقتی یکی از بخشها سود کمتری به دست میآورد، سازمان میتواند تلاشهای خود را به سمت بخش سودآورتر سوق دهد. به عنوان مثال، هیوندا مدلهای مختلفی مانند سانترو و سوناتا دارد که از مشتریانی برخوردار است که دارای سطوح درآمدی مختلفی برای خرید آنها هستند.
تخصص تولیدی:
این نوع شرکت در فرایند انتخاب بازار هدف بر ارائه محصولات مختلف به بخشهای مختلف تمرکز دارد. در این مورد تمرکز یک سازمان بیشتر بر روی محصولات است تا بخشها. سازمانی که از چنین راهبردهایی استفاده میکند در تولید محصولات خاصی اعتبار قابل توجهی کسب میکنند. به عنوان مثال، نوکیا تلفنهای همراه خود را برای مشتریان گوناگونی تولید میکند. آنها تلفنهای پایهای را برای گروههای کم درآمد و سریهای E را برای مشتریان کلاس تجاری تولید کردهاند.
تخصص بازار:
این امر از انتخاب بازار هدف به تمرکز بر نیازها و خواستههای مشتریان متعلق به یک بازار خاص اشاره دارد. این سازمان همچنین برخی خطرات را درگیر میکند زیرا سازمان فقط به سمت یک بازار خاص هدایت میشود. به عنوان مثال، سودآوری و پایداری سازمان در شرایطی که رکود اقتصادی در بازار وجود دارد، تحت تأثیر قرار میگیرد.
پوشش کامل بازار:
این روش از انتخاب بازار هدف بر اهمیت تهیه محصولات برای همه بخشهای بازار تأکید دارد. پوشش کامل بازار به سازمان کمک میکند تا بازار خود را گسترش داده و درآمد بیشتری کسب کند. به عنوان مثال، Tata Motors Limited اتومبیل را برای همه بخشهای موجود در بازار تولید میکند. آنها Nano را برای طبقه درآمدی پایین، Indica را برای طبقه درآمدی متوسط و Safari را برای طبقه درآمدی بالا تولید کردهاند. آنها همچنین لندوور و جگوار از فورد را برای هدف قرار دادن بخشهای Sport Utility Vehicle (SUV) خریداری کردند.
سومین گام فرایند انتخاب بازار هدف: ابزار تمایز رقابتی:
تمایز رقابتی در فرایند انتخاب بازار هدف به عنوان فرایندی برای تدوین لیستی از عوامل تمایز جهت تمایز بین پیشنهادهای سازمان و رقبای آن تعریف میشود. سازمان برای زنده ماندن در محیط رقابتی باید محصولات خود را از جایگزینهای موجود در بازار متمایز کند.
ماتریس فرصتهای تمایز گروه مشاوره بوستون (BCG) ابزاری مهم برای مطالعه تمایز رقابتی در صنایع مختلف و انتخاب بازار هدف است.
اکنون انواع مختلف صنایع را در ماتریس BCG و انتخاب بازار هدف مورد بحث قرار میدهیم:
صنعت حجمی:
این سازمان از معدود سازمانهایی با مزیتهای رقابتی بسیار بزرگ تشکیل شده است. رشد در چنین صنعتی به اندازه و سهم بازار یک سازمان مربوط میشود. به عنوان مثال، گروه جیپی، یک سازمان مشهور املاک و مستغلات هند، سرمایهگذاری زیادی را در راه اندازی زیرساختهای سنگین با بهترین امکانات انجام داده است. این پروژه با نام Jaypee Greens شروع شده است که هدف آن ساخت یک مجتمع لوکس در Noida است.
صنعت موانعی:
این نوع از انتخاب بازار هدف فرصتهای رشد کمتری را فراهم میکند و مزایای حاصل از این فرصتها بسیار کمتر است. در صنعت موانعی، تمایز محصولات برای سازمان دشوار است. بنابراین ورود سازمانها به چنین نوع صنعتی سودآور نیست. به عنوان مثال، در صنعت فولاد و سنگ آهن، تفکیک بین محصولات فولادی تولید شده توسط سازمانهای مختلف بسیار دشوار است.
صنعت تخصصی:
این نوع از انتخاب بازار هدف تعدادی از فرصتهای رشد را فراهم میکند و فواید حاصل از این فرصتها بسیار زیاد است. این صنعت با اندازه سازمان و سهم بازار آن مطابقت ندارد. به عنوان مثال، تقاضا برای محصولات نرم افزاری براساس نیاز مشتریان است. بنابراین، فرصتهای رشد برای یک سازمان بسیار زیاد است.
صنعت خرد شده:
این مورد از انتخاب بازار هدف به نوعی صنعت اشاره دارد که در آن فرصتهای رشد زیاد است و منافع حاصل از این فرصتها کمتر است. به عنوان مثال، در صنایع غذایی تعدادی فرصت وجود دارد اما مزایا بسیار محدود است. هند کشوری متنوع است که در آن مردم سلایق مختلفی دارند. به عنوان مثال، عادات غذایی افراد شمال و جنوب هند و چینیها با یکدیگر متفاوت است. بنابراین، صنایع غذایی هندوستان تنوع زیادی دارند و مزایای آنان نیز کمتر است.