محمد یوسف امین داور
محمدصادق میرزائی
علی طاهری
محسن بهرامگیری
محمدصادق میرزائی
تحلیل بنیادی (FA) روشی برای اندازه گیری ارزش ذاتی یک اوراق بهادار با بررسی عوامل اقتصادی و مالی مرتبط است.
تحلیلگران بنیادی هر آنچه را که میتواند بر ارزش اوراق بهادار تأثیر بگذارد، از عوامل اقتصاد کلان مانند وضعیت اقتصاد و شرایط صنعت گرفته تا عوامل اقتصادی خرد مانند اثربخشی مدیریت شرکت مطالعه میکنند.
هدف نهایی رسیدن به عددی است که یک سرمایه گذار بتواند آن را با قیمت فعلی اوراق بهادار مقایسه کند تا ببیند آن کم ارزشتر یا با ارزشتر از ارزش فعلیاش است.
این روش تجزیه و تحلیل سهام در نظر گرفته میشود که در مقابل، تجزیه و تحلیل فنی، جهت قیمتها را از طریق تجزیه و تحلیل دادههایی در بازار که قبلا ثبت شدهاند، مانند قیمت و حجم پیش بینی میکند.
تحلیل بنیادی در واقع صرف زمان و مطالعه اعداد ترازنامه یک شرکت، وضعیت جریان نقدی، وضعیت درآمد و نحوه کنار هم قرار گرفتن آنهاست. اما فراتر از اعداد، یک تحلیلگر بنیادی اهمیت ویژهای به جنبههای نامشهود مانند کیفیت مدیریت و سهم بازار را میدهد.
تحلیلگر بنیادی کسی است که ارزش ذاتی سهام یا هر نوع دارایی دیگر را از طریق مطالعه و بررسی عوامل خرد و کلان اقتصادی و غیراقتصادی از جمله: مدیریت شرکت، صورتها و نسبتهای مالی، وضعیت کلی اقتصاد کشور و وضعیت صنایع مختلف، تعیین میکند.
تحلیلگر اخبار و اطلاعات منتشر شده را از نظرتاثیر منفی یا مثبت بر قیمت سهام شرکت، بررسی کرده و با توجه به آن عکس العمل مناسب (خرید و فروش یا انتظار) نشان میدهد. تحلیلگران بنیادی معتقدند قیمت بازار یک سهم، ممکن است با ارزش واقعی آن متفاوت باشد. هدف آنها شناسایی فرصتهای کسب سود و یا شرایط زیانآور، از طریق ارزیابی ارزش ذاتی و مقایسه آن با قیمت روز سهام است.
تحلیلگر بنیادی فردی است که به بررسی داراییها، بدهیها، فروش، ساختار سرمایه شرکت، سهم از بازار، عملکرد مدیریت، و مقایسه آن با سایر شرکتهای مشابه میپردازد و در نهایت ارزش واقعی سهام را تخمین میزند. در این بررسی عوامل خرد و کلان اقتصادی و غیراقتصادی نیز ارزیابی میشوند. کاری که یک تحلیلگر انجام میدهد این است که علت و چرایی تغییرات قیمت را کشف میکند.
تحلیل فاندامنتال، یافتن ارزش ذاتی یک دارایی است. همانطور که میدانیم ارزش ذاتی یک دارایی با ارزش بازار (ارزشی که در حال حاضر در بازار مورد معامله قرار میگیرد) متفاوت است. هدف، کشف قیمت واقعی سهام یا دارایی و بررسی میزان تفاوت آن با ارزش مورد معامله است.
اگر ارزش بازار یک سهم بیش از ارزش واقعی آن باشد، تحلیل بنیادی میگوید سهام با ارزشی بیشتر از آنچه واقعیت دارد معامله میشود و تصمیم به فروش آن منطقی است. اما اگر ارزش ذاتی از ارزش بازار بیشتر باشد، سهم با قیمتی کمتر از ارزش واقعی معامله میشود و در این زمان تصمیم به خرید مناسب است.
تمام کاری که یک تحلیلگر سعی میکند انجام دهد، تعیین این موضوع که آیا یک اوراق بهادار در بازار به درستی ارزیابی شده است یا خیر. تجزیه و تحلیل بنیادی معمولاً از منظر کلان تا خرد به منظور شناسایی اوراق بهاداری که قیمت آنها به درستی توسط بازار انجام نشده است، انجام میشود.
تحلیلگران به طور معمول، به ترتیب، وضعیت کلی اقتصاد و سپس قدرت صنعت خاص را قبل از تمرکز بر عملکرد فردی شرکت، برای رسیدن به یک ارزش عادلانه بازار برای سهام مطالعه میکنند.
تحلیل فاندامنتال از دادههای عمومی برای ارزیابی ارزش سهام یا هر نوع دیگر از اوراق بهادار استفاده میکند.به عنوان مثال، یک سرمایه گذار میتواند با بررسی عوامل اقتصادی مانند نرخ بهره و وضعیت کلی اقتصاد، تجزیه و تحلیل اساسی در مورد ارزش یک اوراق قرضه انجام دهد و بعد روی اطلاعات مربوط به ناشر اوراق قرضه، مانند تغییرات احتمالی در اعتبار آن مطالعه کند.
در تحلیل بنیادی سهام، تجزیه و تحلیل بنیادی درآمد، رشد آینده، بازده سهام، حاشیه سود و سایر دادهها برای تعیین ارزش و پتانسیل اساسی شرکت برای رشد در آینده مورد بررسی قرار میگیرد، و همه این دادهها در صورتهای مالی یک شرکت موجود است.
مهم:
تجزیه و تحلیل بنیادی اغلب برای سهام استفاده میشود، اما برای ارزیابی هر گونه اوراق بهادار، از اوراق قرضه تا اوراق مشتقه، مفید است. اگر اصول اساسی را در نظر بگیرید ، از اقتصاد گسترده تر گرفته تا جزئیات شرکت، در حال انجام تحلیلهای اساسی هستید.
یک تحلیلگر برای ایجاد مدلی برای تعیین ارزش تخمینی قیمت سهام یک شرکت بر اساس دادههای موجود در دسترس عموم، تلاش میکند.به گفته تحلیلگران، این مقدار فقط برآورد ارزش سهم این شرکت در مقایسه با قیمت بازار معاملات فعلی است. برخی از تحلیلگران ممکن است قیمت تخمینی خود را به عنوان ارزش ذاتی شرکت ذکر کنند.
اگر یک تحلیلگر محاسبه کند که ارزش سهام باید به طور قابل توجهی بالاتر از قیمت فعلی بازار سهام باشد، ممکن است برای خرید آن اوراق سیگنال خرید یا اعلان اینکه که سهام پتانسیل رشد دارد، را اعلام کند.
این یک توصیه به سرمایهگذاران است که تحلیلگران از آن پیروی میکنند. اگر تحلیلگر ارزش کمتری نسبت به قیمت فعلی بازار محاسبه کند، سهام بیش از ارزش ارزیابی شده و او توصیه فروش میدهد.
سرمایهگذارانی که از این توصیهها پیروی میکنند انتظار دارند که بتوانند سهمهای مطلوب را خریداری کنند زیرا چنین سهمهایی باید با گذشت زمان احتمال رشد بیشتری داشته باشند. به همین ترتیب انتظار میرود سهام با رتبهبندی نامطلوب احتمال سقوط قیمت بیشتری داشته باشد.
این سهام کاندیدهایی برای حذف از پرتفوی یا اضافه شدن به عنوان سهام کوتاه مدت هستند، و این روش تجزیه و تحلیل سهام در مقابل تجزیه و تحلیل فنی در نظر گرفته میشود، که جهت قیمتها را از طریق تجزیه و تحلیل دادههای بازار در گذشته مانند قیمت و حجم پیشبینی میکند.
مشکلی که در تعریف کلمه فاندامنتال وجود دارد این است که میتواند هر آنچه مربوط به رفاه اقتصادی یک شرکت است را پوشش دهد. بدیهی است که اعدادی مانند درآمد و سود را شامل میشوند، اما همچنین میتوانند از سهم بازار یک شرکت تا کیفیت مدیریت آن را شامل شوند.
عوامل اساسی مختلف را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: کمی و کیفی.
معنای مالی این اصطلاحات با تعاریف استاندارد آنها تفاوت چندانی ندارد. در اینجا نحوه تعریف اصطلاحات توسط یک فرهنگ لغت آمده است:
کمی: «مربوط به اطلاعاتی است که میتواند به تعداد و مقدار نشان داده شود.»
کیفی: «مربوط به ماهیت یا استاندارد چیزی است، نه مقدار آن.»
به همین دلیل بزرگترین منبع دادههای کمی صورتهای مالی هستند. اصول کمی، قابلاندازهگیری هستند و شامل ویژگیهای عددی در مورد یک عملیات تجاری هستند. این اصول از طریق صورت حسابهای مالی شرکت، به دست میآیند. این صورت حسابها، سود، درآمدهای کوتاه مدت، نقدینگی و سایر داراییها را نشان میدهند و چندین نام دارند.
در این زمینه، مبانی کمی اعداد، سخت هستند. آنها ویژگیهای قابل اندازه گیری یک کسب و کار هستند. مبانی کیفی کمتر ملموس است. علاوه بر مطالعه اعداد موجود در صورت حسابهای مالی، شما باید جنبههای نامشخص کسب و کار را نیز تحلیل کنید. آیا میدانید مدل کسب و کار شرکت چیست؟ آیا با فعالیتهای اصلی مجموعه آشنا هستید؟
یک سرمایهگذار باید در رابطه با صنعت و حوزه فعالیتی که تمایل به سرمایهگذاری دارد اطلاعات کافی داشته باشد.
شاید یکی از جنبههای کیفی که نباید نادیده گرفته شود، کیفیت مدیریت است. برای اینکه به عمق این موضوع پیببرید باید یک سرمایهگذار بزرگ باشید. بنابراین میتوانید فرصتی برای دیدار با رهبران و درک بهتر اینکه چگونه کسبوکارشان را اداره میکنند داشته باشید.
اما سرمایهگذاران معمولی و یا تحلیلگران تنها میتوانند اطلاعات اولیه را با رجوع کردن به وب سایتها و پرسوجو درباره مدیران در اینترنت به دست آورند. توجه داشته باشید که عملکرد کلیدی و تصمیمات بزرگ و نحوه تأثیرگذاری آنها بر روی کسبوکار را باید در نظر بگیرید. نه تجزیه و تحلیل کیفی و نه کمی، بهتر از هم نیستند. بسیاری از تحلیلگران آنها را با هم در نظر میگیرند.
چهار اصل اساسی وجود دارد که تحلیلگران همیشه در مورد یک شرکت در نظر میگیرند. همه کیفی هستند تا کمی. آنها عبارتند از:
مدل کسب و کار: شرکت دقیقاً چه کاری انجام میدهد؟ فهیدن آن به آسانی که به نظر میرسد، نیست. اگر مدل تجاری شرکتی مبتنی بر فروش فست فود باشد، آیا درآمد خود را از این طریق بدست آورده است؟ یا فقط هزینههای حق امتیاز و حق رای دادن را پرداخت میکند؟
موفقیت طولانی مدت یک شرکت عمدتا به دلیل توانایی آن در حفظ یک مزیت رقابتی و حفظ آن است. مزیتهای قدرتمند رقابتی، مانند نام تجاری کوکاکولا و سلطه مایکروسافت بر سیستم عامل رایانههای شخصی، ایجاد یک خندق در یک کسب و کار است که به آن اجازه میدهد رقبا را دور نگه دارد و از رشد و سود برخوردار شود. وقتی یک شرکت میتواند به یک مزیت رقابتی دست یابد، سهامداران آن میتوانند برای دههها پاداش خوبی دریافت کنند.
برخی اعتقاد دارند که مدیریت مهمترین معیار برای سرمایهگذاری بر روی یک شرکت است. این حرفی منطقیست، حتی بهترین بیزنس مدلها هم اگر تحت نظر یک مدیریت بد قرار بگیرند، محکوم به شکست هستند. هرچند که ملاقات و آموزش یک مدیر خوب شاید برای سرمایه گذاران خرد دشوار باشد، میتوان با نگاه کردن به وبسایت شرکتها و بررسی کردن رزومههای اعضای هیات مدیره و مدیران شرکت راجع به سوابق کاری آنها اطلاعات کافی بدست آورید.
راهبرد شرکتی سیاستهای اعمال شده در یک سازمان را نشان میدهد، نشان دهنده روابط و مسئولیتهای بین مدیریت، هیئت مدیره و سهامداران است. این سیاستها همراه با قوانین و مقررات شرکت در اساسنامه شرکت و آییننامه آن تعریف و تعیین میشود. شما دوست دارید با شرکتی تجارت کنید که از نظر اخلاقی، منصفانه، شفاف و کارآمد اداره شود؟ به ویژه توجه داشته باشید که آیا مدیریت به حقوق سهامداران و منافع سهامداران احترام میگذارد یا خیر. اطمینان حاصل کنید که ارتباطات آنها با سهامداران شفاف، واضح و قابل درک است.
همچنین در نظر گرفتن صنعت یک شرکت مهم است: پایگاه مشتریان، سهم شرکت در بازار، رشد کل صنعت، رقابت، مقررات و چرخههای تجاری. یادگیری نحوه کار صنعت درک عمیقتری از سرمایه مالی یک شرکت به سرمایهگذار خواهد داد.
صورتهای مالی واسطهای است که توسط آن شرکت اطلاعات مربوط به عملکرد مالی خود را افشا میکند. پیروان تحلیل بنیادی از اطلاعاتی که از صورتهای مالی جمع آوری شده برای تصمیم گیری در مورد سرمایه گذاری استفاده میکنند. سه صورت مهم مالی عبارتند از: صورت سود، ترازنامه، صورت جریان وجوه نقد.
ترازنامه بیانگر سوابق داراییها، بدهیها و حقوق صاحبان سهام یک شرکت در یک زمان خاص است. ترازنامه با این واقعیت نامگذاری میشود که ساختار مالی یک کسبوکار به روش زیر متعادل میشود:
دارایی = سهم سهامداران + بدهیها
داراییها منابعی را نشان میدهند که کسب و کار در یک بازه زمانی مشخص صاحب آنها است. این شامل مواردی مانند پول نقد، موجودی، ماشین آلات و ساختمانها است.
طرف دیگر معادله، ارزش کل مالی شرکت را برای بهدست آوردن این داراییها نشان میدهد. ارزش مالی مجموع بدهیها با سهم سهامداران است. بدهیها نشان دهنده پولی است که البته باید بازپرداخت شود، در حالی که حقوق صاحبان سهام نشان دهنده ارزش کل پولی است که صاحبان آن در تجارت مشارکت کرده اند. از جمله سود انباشته که سود حاصل در سالهای گذشته است.
در حالی که ترازنامه در بررسی یک کسب و کار از رویکرد لحظهای استفاده میکند، صورت سود و زیان عملکرد یک شرکت را در یک بازه زمانی خاص اندازه گیری میکند. از نظر فنی، شما میتوانید یک ترازنامه برای یک ماه یا حتی یک روز داشته باشید، اما فقط گزارش عمومی شرکتهای سهامی را هر فصل و سالانه را مشاهده خواهید کرد.
در صورت سود و زیان اطلاعاتی در مورد درآمد، هزینهها و سود حاصل از فعالیتهای تجاری آن دوره ارائه شده است.
صورت جریانهای نقدی بیانگر سوابق ورودی و خروجی نقدی یک کسب و کار در طی یک دوره زمانی است. به طور معمول، صورت جریانهای نقدی بر فعالیتهای زیر مربوط به پول نقد متمرکز است:
وجوه حاصل از سرمایه گذاری (CFI): وجوه نقدی که برای سرمایه گذاری در داراییها استفاده میشود و همچنین درآمد حاصل از فروش سایر مشاغل، تجهیزات یا داراییهای بلند مدت
وجه نقد از محل تأمین مالی (CFF): وجوه پرداختی یا دریافتی از محل صدور و قرض دادن وجوه.
جریان نقدی عملیاتی (OCF): وجه نقدی که از عملیات روزمره کسب میشود.
صورت جریان وجوه نقد از اهمیت زیادی برخوردار است زیرا برای یک تجارت بسیار دشوار است که بتواند در وضعیت وجه نقد خود را تغییر دهد.
حسابداران غیر قابل اعتماد بسیاری وجود دارند که میتوانند کارهای زیادی را برای دستبردن در درآمد انجام دهند، اما جعل پول نقد در بانک کار سختی است. به همین دلیل، برخی از سرمایه گذاران از صورت جریان وجوه نقد به عنوان معیار محافظه کارانهتری برای عملکرد شرکت استفاده میکنند.
یکی از مفروضات اصلی تحلیل بنیادی این است که قیمت فعلی از بورس اوراق بهادار اغلب ارزش شرکت را که توسط دادههای موجود در دسترس عموم پشتیبانی میشود منعکس نمیکند. فرض دوم این است که ارزش منعکس شده از دادههای بنیادی شرکت به احتمال زیاد به ارزش واقعی سهام نزدیکتر است.
تحلیلگران اغلب از این مقدار واقعی فرضی به عنوان ارزش ذاتی یاد میکنند. با این وجود، باید توجه داشت که این کاربرد عبارت ذاتی معنای متفاوتی در ارزیابی سهام نسبت به معنای آن در سایر زمینهها مانند معاملات اختیارات دارد.
قیمت گذاری گزینه از محاسبه استاندارد برای ارزش ذاتی استفاده میکند، با این حال تحلیلگران از مدلهای پیچیده مختلفی برای رسیدن به ارزش ذاتی خود برای یک سهام استفاده میکنند. برای رسیدن به ارزش ذاتی سهام یک فرمول واحد و به طور کلی پذیرفته شده وجود ندارد.
به عنوان مثال، بگویید که سهام یک شرکت 20 دلار معامله میشد و پس از تحقیقات گسترده در مورد شرکت، یک تحلیلگر تشخیص داد که ارزش آن باید 24 دلار باشد.
یک تحلیلگر دیگر تحقیقات مساوی انجام میدهد اما تعیین میکند که ارزش آن 26 دلار باشد. بسیاری از سرمایه گذاران میانگین چنین برآوردهایی را در نظر میگیرند و تصور میکنند که ارزش ذاتی سهام ممکن است نزدیک به 25 دلار باشد.
غالباً سرمایه گذاران این برآوردها را از اطلاعات بسیار با اهمیتی در نظر میگیرند زیرا میخواهند سهامی را که با قیمت قابل توجهی کمتر از این ارزشهای ذاتی آن خریداری کنند.
این امر منجر به سومین فرض عمده تحلیل بنیادی میشود: در بلند مدت، بازار سهام مبانی اساسی را منعکس میکند. مسئله این است که هیچ کس نمیداند "طولانی مدت" واقعاً چه مدت است. ممکن است روزها یا سالها باشد.
این همان تحلیل بنیادی است. با تمرکز بر کسب و کارهای خاص، یک سرمایه گذار میتواند ارزش ذاتی یک شرکت را تخمین زده و فرصتهای خرید با تخفیف را پیدا کند. وقتی بازار به اصول اساسی توجه کند، این سرمایه گذاری نتیجه خواهد داد.
سوال بسیاری از سرمایهگذاران این است که: برای انتخاب سرمایهگذاری خود از تحلیل بنیادی استفاده کنیم یا تحلیل تکنیکال؟ آیا تحلیل بنیادی به تنهایی کافی است؟
برای یک پیش بینی مناسب و منطقی برای سرمایه گذاری، استفاده نسبی از تحلیل تکنیکال و بنیادی توصیه میشود. همانطور که میدانیم تحلیل تکنیکال یا فنی با توجه به روند گذشته سهام و نمودارهای متعدد قیمت و ... ، به پیش بینی وضعیت آینده میپردازد. تحلیل بنیادی با توجه به عوامل بنیادی خرد و کلان مثل نرخ بهره، صورتهای مالی شرکتها، وضعیت صنعت و کشور، قیمت آینده سهم را پیش بینی میکند.
برای پیش بینی نزدیک به واقعیت ارزش یک سهام یا دارایی، توجه به عوامل تاثیرگذار در هر دو نوع تحلیل منطقی به نظر میرسد. بهعنوان مثال زمانی که نمودارهای تکنیکالی یک سهم، آینده آن را صعودی تشخیص میدهند، با تغییر نرخ بهره که جزو عوامل بنیادی تحلیل ارزش سهام است، روند آینده سهام میتواند دچار تغییر شود و حتی کاهش یابد. در صورتی که تنها با تکیه بر نمودار تکنیکال سهام، روند صعودی پیش بینی شده است.
از سوی دیگر، تحلیل بنیادی بیشتر شامل عواملی است که تاثیر آنها بر نوسانات قیمت، اغلب در بلند مدت اتفاق میافتد.از آنجاییکه این شیوه تحلیلی نسبت به تکنیکال زمانبرتر است و همراه با جمعآوری طیف گسترده اطلاعات از منابع مختلف صورت میگیرد، لذا برای سرمایهگذاران با دیدگاه کوتاه مدت این شیوه تحلیلی مناسب نیست. تحلیل بنیادی در کنار تحلیل تکنیکال برای سرمایهگذاران و کسانی که قصد آموزش بورس را دارند با دیدگاههای زمانی مختلف کاربردی است.