مدیریت

مدیریت

آموزش مدیریت

   58,952 دانشجو

مدیریت به عنوان کلیه فعالیت‌ها و وظایفی که برای بایگانی اهداف با فعالیت‌های مداوم انجام می‌شود، تعریف شده است. وظایفی مانند: برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل. مدیریت فرآیند برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری، سازماندهی، هدایت، انگیزه و کنترل منابع انسانی، مالی، جسمی و اطلاعاتی یک سازمان برای رسیدن به اهداف خود به طور موثر است.می‌توان گفت مدیریت یک؛ فاکتور اقتصادی است. برای یک اقتصاددان، مدیریت یکی از عوامل تولید همراه با نیروی انسانی، محل کار و سرمایه است. با رشد صنعت، نیاز به مدیریت بیشتر می‌شود.

 58 نتیجه برای "مدیریت --- مدیریت و کسب و کار" با فیلترهای مشخص شده در مکتب‌خونه موجود است.
مرتب‌سازی نتایج بر اساس:

تعریف مدیریت :

مدیریت (Management) یک واژه و یا به‌عبارتی یک پدیده جهانی است که در سراسر جهان کاربرد زیادی دارد. تمامی سازمان‌های تجاری، فرهنگی، سیاسی، هنری و اجتماعی در ابعاد بزرگ و کوچک با مدیریت سرو کار دارند. این مدیریت هنر سازمان است که اهداف از پیش تعیین شده سازمان را به نتیجه می‌رساند.

هارولد کونتز یک تئوریسن آمریکایی در زمینه کسب و کار است که معتقد است مدیریت هنر انجام دادن کارها با کمک افرادی است که در گروه‌های مختلف ساماندهی شده‌اند. مدیریت هنر ایجاد محیطی است که افراد بتوانند فعالیت موثری در آن داشته و در راستای رسیدن به اهداف گروهی نیز با هم همکاری کنند. فردریک وینسلو تیلور مدیریت را اینگونه تعریف می‌کند: مدیریت هنر پاسخ دادن به پرسش‌های زیر است: چه کاری باید انجام شود، در چه زمانی باید انجام شود و چه باید کرد تا در بهترین و ارزان‌ترین شکل ممکن انجام شود؟

می‌توان گفت مدیریت فعالیتی هدفمند است که فرایند همکاری با سایر افراد برای دستیابی به اهداف سازمان را برنامه ریزی می‌کند. البته باید بدانیم کسی که مدیریت یک سازمان را به عهده دارد ممکن است با منابع محدودی روبه رو باشد و باید این توانایی را داشته باشد که در دنیای پر از تغییر و تحول آن هم با سرعت بالا از همین منابع محدود برای انطباق با شرایط بهره کافی را ببرد و اهداف سازمان خود را محقق کند. مدیریت باید بتواند با ایجاد شرایط مناسب، زمینه فعالیت گروه را به صورت پر بازده و موثر فراهم کرده از در دسترس بودن مواد اولیه، تعیین مقدار دستمزد و حقوق و تدوین قوانین و مقررات نیز مطمئن باشد.

بنابراین می‌توان گفت مدیریت خوب دو عنصر کارآمدی و بازدهی بالا را باید حتماً داشته باشد. کارآمدی به معنای انجام درست کارها و بازدهی به معنی انجام کار در کمترین زمان، کمترین هزینه و بهترین نتیجه است. همه این اهداف زمانی میسر می‌شود که مدیریت سازمان آموزش مدیریت را بخوبی دیده باشد و کاربلد و حرفه‌ای باشد.

واقعیتی که درباره مدیریت وجود دارد این است که در کنار آموزش مدیریت و دانش مدیریت می‌توان گفت مدیریت هنر و توانایی ذاتی است و تنها بخشی از آن اکتسابی است. برخی از نظریه پردازان معتقدند بخش ذاتی مدیریت نیز قابل آموزش و یادگیری است و افراد با سعی و تللاش پشتکار خود می‌توانند یک مدیر موفق باشند.

تنها چیزی که به هر فرد بستگی دارد توانایی به‌کارگیری هنر مدیریت در کار است. اینکه هر مدیر چگونه دانش مدیریت را به کار گیرد می‌تواند بین خود و دیگر مدیران تفاوت عمیقی را ایجاد کند.

به‌کارگیری علم مدیریت با به‌کارگیری علم در دیگر مهارت‌ها مانند ریاضی یا مهندسی تفاوت دارد. از دیدگاه یک مهندس همیشه 2 به علاوه 2 می‌شود 4 اما از دیدگاه یک مدیر همیشه این نتیجه حاصل نمی‌شود ممکن است برخی از اوقات 5 شود و یا گاهی 3 و این کاملاً بستگی به دانش و نگرش یک مدیر دارد.

اهمیت مدیریت 

چرا مدیریت مهم است؟ مدیریت کلیدی‌ترین نقش در هر سازمان است. کسانی که در شغل‌های دیگر سازمان مشغول به کار هستند پس از پایان کار وظیفه دیگری ندارند اما یک مدیر هیچ گاه کارش به پایان نرسیده و پیوسته باید به دنبال برداشتن گام های مناسب برای رسیدن به اهداف خود باشد. دلایل اهمیت مدیریت را می‌توان به شرح زیر گفت:

کمک به دستیابی به اهداف تیمی و گروهی: یک مدیر موفق و کاربلد کسی است که وظایف اعضا تیم را مشخص کرده و به آن نظم و ترتیب می‌دهد. منابع کار را گردآوری و ساماندهی کرده و منابع را با هم ترکیب می‌کند تا به نتیجه مطلوب‌تری برسد. درواقع این مدیر است که وظایف گروه را در راستای رسیدن به هدف تنظیم می‌کند. هدفی که در تمامی سازمانها مشترک است یعنی هدر ندادن وقت، زمان و نیرو و یک مدیریت قوی می‌تواند این اهداف را میسر سازد.

بهینه سازی به‌کارگیری منابع از دیگر از مزایای یک مدیریت قوی و یا به‌عبارتی از دیگر وظایف یک مدیر است. یک مدیر قوی می‌تواند از تمامی توانمندی‌های نیروهای خود استفاده کرده و بهترین خروجی را از منابع انسانی سازمان بگیرد. یک مدیریت قوی و توانمند از تمامی نیروی‌های  متخصص، کارشناس و دیگر نیروهای سازمان بخوبی استفاده کرده و بیشترین سودآوری را نصیب سازمان متبوع خود می‌کند. این کار اتلاف نیرو و توانمندی‌ها را به حداقل می‌رساند.

کاهش هزینه‌ها نیز از مزایای داشتن یک مدیریت قوی در سازمان یا شرکت است. مدیریت موفق می‌تواند با برنامه ریزی مناسب و به کارگیری کمترین هزینه بیشترین خروجی را نصیب سازمان کند. کسی که به‌عنوان مدیریت یک سازمان منصوب می‌شود تمامی منابع مالی، انسانی و فیزیکی را در کنار هم قرار داده و کاهش هزینه‌ها را برای سازمان ایجاد خواهد کرد.

تشکیل یک سازمان سالم نیز از فواید استخدام یک مدیر حرفه‌ای است. ایجاد ساختار سالم در یک سازمان و جلوگیری از هم پوشانی نیز از وظایف یک مدیر است. ساختار ایجاد شده در سازمان باید هم راستا با اهداف سازمان بوده و برای این کار مدیر باید مسئولیت‌های شغلی و دستورالعمل‌های ارتباطی افراد را مشخص کند. مدیریت مسئولیت هر فرد را در سازمان مشخص کرده و بر نحوه انجام کار و عمل به وظایف نظارت می‌کند. برای این کار باید مهارت‌ها، تحصیلات و شایستگی‌های فردی را مد نظر قرار داده و جایگاه شغلی مناسبی به آنها بدهد.

برقراری تعادل و کمک به شکوفایی جامعه نیز از مهم‌ترین وظایف مدیریت است. از وظایف اصلی هر مدیر پویا نگاه داشتن سازمان و تطابق دادن ساختار و اهداف سازمان با تغییرات جامعه است. مدیر باید از تغییرات و تحولات داخل در سازمان با خبر باشد. انطباق کامل سازمان با تحولات بازار و نیازهای آن از وظایفی است که مدیریت موفق بخوبی با آن آشنا است. مدیریت کارآمد نیز منجر به شکوفایی اقتصاد هر جامعه می‌شود. این مدیریت است که می‌تواند رفاه و آسایش جامعه را بالا برده و کارهای سخت و دشوار را آسان کند. هر چه سودآوری سازمان بیشتر شود، زمینه اشتغال نیز زیاد شده و با کمترین هزینه بیشترین سودآوری برای شرکت و سازمان و حتی جامعه ایجاد خواهد شد.

چه چیزهایی در مورد مدیریت می‌توانیم بگوییم؟

●مدیریت به عنوان یک فرایند سیستماتیک، برنامه‌ریزی، سازماندهی، کارکنان، هدایت و کنترل را انجام می‌دهد.

●مدیریت گروه خاصی از افراد را مشخص می‌کند که وظیفه آن‌ها هدایت تلاش و فعالیت‌های افراد دیگر به سمت اهداف مشترک است.

●مدیریت مربوط به بهره‌وری است، در نتیجه بهره‌وری و اثربخشی را نشان می‌دهد.

عوامل تولید یک سازمان مانند نیروی کار، سرمایه، زمین، تجهیزات و غیره به طور کارآمد و موثر از طریق مدیریت برای دستیابی به اهداف سازمانی تهیه می‌شود.

● حداکثر نتیجه با حداقل تلاش" شعار مدیریت هر سازمان است".

مدیریت به عنوان یک مفهوم با معرفی دیدگاه‌های جدید توسط حوزه‌های مختلف تحصیلی، از جمله اقتصاد، جامعه شناسی، روانشناسی و مواردی از این دست، دامنه گسترده‌تری یافته است.

تعریف مدیر :

مدیر کیست؟ به زبان ساده می‌توان گفت مدیر کسی است که اداره یک سازمان یا موسسه بازرگانی، تجاری، فرهنگی، هنری، سیاسی و یا تولیدی را به عهده دارد و از منایع انسانی و مالی آن برای پیش برد اهداف خود استفاده می‌کند. مدیر وظیفه دارد اهدافی را که کارفرما یا سازمان مادر تعیین کرده است را در سازمان و شرکت خود محقق کند. در تعریف مدیریت بر دو موضوع تاکید شده است: یکی وجود اشخاص مناسب برای انجام کارها و دیگری سرانجام رساندن کارها به‌صورت مطلوب و مناسب است.

مدیر باید با استفاده از فن و هنر مدیریت تمامی منایع مالی و انسانی را در راه رسیدن به هدف سازمان ساماندهی کند و در کمترین زمان ممکن و یا صرف کمترین بودجه اهداف را به نتیجه برسند. جلوگیری از اتلاف نیروی کار و منابع مالی از دیگر وظایف یک مدیر موفق است.

ویژگی‌های مدیریت:

  • با تلاش‌های گروهی همراه است.
  •  هدفمند است .
  •   ضروری است .
  • می‌تواند باعث بهبود عملکرد سازمان شود.
  • هر جا مدیریت وجود داشته باشد، هدفی نیز وجود دارد. 
  • موفقیت یک مدیر معمولاً با میزان دستیابی به اهداف اندازه‌گیری می‌شود.
  • مدیریت با تلاش دیگران انجام می‌شود.

علاوه بر مدیر یک شرکت، ممکن است حسابداران، مهندسان، تحلیلگران سیستم، فروشندگان و تعداد زیادی از کارمندان دیگر مشغول به کار باشند اما وظیفه مدیر این است که تمام فعالیت‌های آن‌ها را ادغام کند.

بنابراین می‌توان گفت که مشارکت در مدیریت مستلزم کنار گذاشتن تمایل عادی به انجام همه کارها و انجام وظایف از طریق تلاش گروهی است.

مدیریت هدف گرا است.

مدیران توجه و تلاش خود را معطوف به اقدام موفقیت آمیز می‌کنند. مدیران موفق تمایل خاصی برای به هدف رسیدن و موفقیت‌های بیشتر دارند.

آن‌ها می‌دانند چه زمانی و از کجا شروع کنند یا چه‌کاری انجام دهند تا کار پیش برود و چگونه یک رویکرد هدف گرا را دنبال کنند.

مدیریت ضروری است.

هیچ چیز دیگری نمی‌تواند جایگزین آن شود.

حتی رایانه که اختراع شگفت انگیز قرن بیستم است تنها می‌تواند به مدیران کمک کند اما جایگزین آن نمی‌شود.

 رایانه ابزاری بسیار قدرتمند برای اینکار است. می‌تواند با ارائه اطلاعات بیشتر و سریعتر برای تصمیم گیری‌های کلیدی، دید مدیر را گسترش داده و بینش وی را تیزتر کند.

کامپیوتر مدیر را قادر به انجام تجزیه و تحلیل فراتر از ظرفیت تحلیلی طبیعی انسان کرده است. اما واقعیت این است که کامپیوتر نمی‌تواند به تنهایی کار یا قضاوت کند.

مدیر با ارائه، قضاوت، تخیل و همچنین تفسیر و ارزیابی معنای اطلاعات (داده‌ها در هر مورد)، نقش خود را ایفا می‌کند.

مدیریت نامحسوس است.

مدیریت را غالباً نیروی غیب می‌نامند. حضور آن با نتایج تلاش‌هایش مشهود است. انگیزه در بین کارکنان، نظم در گروه، بهره وری بالا، مازاد کافی و غیره.

حتی برعکس آن، هویت مدیر نیز ممکن است با فقدان آن یعنی با‌ سو مدیریت احساس شود.

مدیریت می‌تواند زندگی بهتر را تضمین کند.

مدیر می‌تواند برای بهبود محیط کار، تحریک مردم به عملکرد بهتر، دستیابی به پیشرفت، آوردن امید و انجام کارهای بهتر در زندگی بسیار کار کند.

مطالعه مدیریت به مواردی فراتر از استفاده از ابزار برای دستیابی به اهداف تبدیل شده است.

 امروزه شامل سوالات‌ اخلاقی مربوط به انتخاب اهداف صحیحی است که مدیران باید برای رسیدن به آن‌ها تلاش کنند.

 مدیریت، علم و هنر جمع کردن افراد برای دستیابی به اهداف مطلوب از طریق هماهنگی و تلفیق همه منابع موجود به طور موثر است.

مدیریت انواع مختلفی دارد که در ادامه درمورد مهم ترین آن‌هارا صحبت‌ خواهیم کرد.

مدیریت استراتژی :

مدیریت استراتژیک عبارت است از برنامه ریزی، نظارت، تجزیه و تحلیل و ارزیابی مداوم کلیه موارد ضروری که یک سازمان برای تحقق اهداف و اهداف خود نیاز دارد. تغییر در محیط‌های کاری سازمآن‌ها را ملزم می‌کند که استراتژی‌های موفقیت خود را دائماً ارزیابی کنند.

فرایند مدیریت استراتژیک به سازمان‌ها کمک می‌کند تا وضعیت موجود خود را بررسی کرده، استراتژی‌ها را بیرون بیاورند، آن‌ها را مستقر کنند و اثربخشی استراتژی‌های مدیریتی پیاده سازی شده را تحلیل کنند.

استراتژی‌های مدیریت استراتژیک از پنج استراتژی اساسی تشکیل شده است و بسته به محیط پیرامونی می‌تواند در اجرا متفاوت باشد.

مزایای مدیریت استراتژیک:

به طور کلی تصور می‌شود که مدیریت استراتژیک دارای منافع مالی و غیرمالی است. یک فرایند مدیریت استراتژیک به یک سازمان و رهبری کمک می‌کند تا در مورد آینده خود با انجام مسئولیت اصلی هیئت مدیره، فکر و برنامه ریزی کنند.

مدیریت استراتژیک هدفی را برای سازمان و کارکنان آن تعیین می‌کند. آن به طور مداوم فعالیت‌های یک سازمان را برنامه ریزی، نظارت و آزمایش می‌کند، در نتیجه بهره وری عملیاتی، سهم بازار و سودآوری بیشتر حاصل می‌شود.

مفاهیم مدیریت استراتژیک:

مدیریت استراتژیک مبتنی بر درک صحیح سازمان از ماموریت آن که، چشم انداز آن برای جایی که می‌خواهد در آینده باشد و ارزش‌هایی که اقدامات براساس آن شکل می‌گیرد، است.

این فرایند، نیاز به تعهد به برنامه‌ریزی استراتژیک دارد که زیرمجموعه‌ای از مدیریت کسب و کار است که شامل توانایی سازمان برای تعیین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت است.

برنامه‌ریزی استراتژیک همچنین شامل برنامه‌ریزی تصمیمات استراتژیک، فعالیت‌ها و تخصیص منابع مورد نیاز برای دستیابی به این اهداف است.

داشتن یک فرآیند مشخص برای مدیریت استراتژی یک موسسه، به سازمان‌ها کمک می‌کند تا تصمیمات منطقی بگیرند و اهداف جدید را سریعاً توسعه دهند تا همگام با فناوری در حال پیشرفت، شرایط بازار و تجارت باشند.

بنابراین، مدیریت استراتژیک می‌تواند به یک سازمان در دستیابی به مزیت رقابتی، بهبود سهم بازار و برنامه ریزی برای آینده خود کمک کند.

پنج مرحله از فرآیند مدیریت استراتژیک:

دانشکده‌ و موسسه‌های آموزشی زیادی برای آموزش چگونگی انجام مدیریت استراتژیک وجود دارد و دانشگاهیان و مدیران چارچوب‌های بسیاری را برای هدایت روند مدیریت استراتژیک ایجاد کرده‌اند. 

شما می‌توانید با استفاده از دوره‌های مکتب‌خونه تمام چیزهایی که یک مدیر لازم است بداند را، بدانید و یادبگیرید.

به طور کلی، این فرآیند معمولاً شامل پنج مرحله است:

  •  ارزیابی استراتژیک فعلی سازمان؛ 
  •   شناسایی و تجزیه و تحلیل نقاط قوت و ضعف داخلی و خارجی؛ 
  •   تدوین برنامه‌های عملیاتی، اجرای برنامه‌های عملیاتی و ارزیابی اینکه برنامه‌ها تا چه درجه‌ای موفقیت آمیز بوده‌اند و هنگام ایجاد نتایج مطلوب، چه تغییراتی ایجاد می‌کنند.
  •  ارتباطات موثر، جمع آوری داده‌ها و فرهنگ سازمانی نیز نقش مهمی در روند مدیریت استراتژیک به ویژه در شرکت‌های بزرگ و پیچیده دارند.
  •   عدم ارتباط و فرهنگ سازمانی منفی می‌تواند منجر به عدم انطباق در برنامه مدیریت استراتژیک سازمان و فعالیت‌های انجام شده توسط واحدهای مختلف تجاری و ادارات شود.

بنابراین، مدیریت استراتژی شامل تجزیه و تحلیل تصمیمات تجاری چند منظوره قبل از اجرای آن‌ها برای اطمینان از همسویی آن‌ها با برنامه‌های استراتژیک است.

انواع استراتژی‌های مدیریت:

انواع استراتژی‌های مدیریت استراتژیک با گذشت زمان تغییر کرده‌اند. رشته مدرن مدیریت استراتژیک ریشه در دهه 1950 و 1960 دارد.

از متفکران برجسته این حوزه می‌توان به پیتر دراکر (Peter Drucker) اشاره کرد که گاهی اوقات به عنوان پدر علم مدیریت نیز شناخته می‌شود.

از جمله مشارکت‌های وی این ایده اساسی بود که، هدف از تجارت ایجاد مشتری است و آنچه مشتری می‌خواهد، تعیین می‌کند که یک کسب و کار چیست.

وظیفه اصلی مدیریت، بهینه سازی منابع و ایجاد توانایی در کارمندان جهت رسیدگی موثر به نیازها و ترجیحات در حال تکامل مشتری است.

در دهه 1980، یک استاد دانشکده بیزینس هاروارد به نام تئودور لویت، استراتژی متفاوتی را با تمرکز بر مشتری ایجاد کرد. این استراتژی با تأکید بر تولید متفاوت بود. یعنی ایجاد یک محصول با کیفیت بالا موفقیت را تضمین می‌کند.

صلاحیت متمایز(Distinctive competence)، اصطلاحی است که در سال 1957 توسط فیلیپ سلزنیک، محقق جامعه شناسی و حقوق، معرفی شد و بر ایده صلاحیت‌های اصلی و مزیت رقابتی در تئوری مدیریت استراتژیک تمرکز داشت.

این، امکان ایجاد چارچوبی برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف یک سازمان در رابطه با تهدیدها و فرصت‌های موجود در محیط خارجی را فراهم می‌آورد. (به تجزیه و تحلیل SWOT ).

هنری مینتزبرگ دانشمند مدیریت کانادایی نتیجه گرفت که روند مدیریت استراتژیک می‌تواند پویاتر و کمتر از آنچه نظریه پردازان مدیریت فکر می‌کردند قابل پیش بینی باشد.

وی در مقاله 1987 خود، "The Strategy Concept I: Five Ps for Strategy"،

 استدلال کرد که "حوزه مدیریت استراتژیک توانایی پرداخت به یک تعریف واحد از استراتژی را ندارد.در عوض، وی پنج تعریف از استراتژی و روابط متقابل آن‌ها را بیان کرد:

برنامه ریزی: استراتژی به عنوان یک اقدام عملی آگاهانه برای مقابله با یک وضعیت.

ترفند: استراتژی به عنوان مانوری برای گریز از رقبا، که همچنین می‌تواند بخشی از یک برنامه باشد. 

الگو: استراتژی ناشی از سازگاری در رفتار، خواسته یا ناخواسته و که می‌تواند مستقل از یک برنامه باشد. 

موقعیت: استراتژی به عنوان یک نیروی واسطه یا مطابقت بین سازمان و محیط.

چشم انداز: استراتژی به عنوان یک مفهوم یا یک روش ریشه‌ای برای درک جهان.

تجزیه و تحلیل SWOT :

تجزیه و تحلیل SWOT یکی از انواع چارچوب‌های مدیریت استراتژیک است که توسط سازمان‌ها برای ساخت و آزمایش استراتژی‌های تجاری خود مورد استفاده قرار می‌گیرد.

تجزیه و تحلیل SWOT نقاط قوت و ضعف یک سازمان را با فرصت‌های بیرونی و تهدیدهای محیط آن شناسایی و مقایسه می‌کند. تجزیه و تحلیل SWOT عوامل داخلی، خارجی و سایر عواملی را که می‌توانند در اهداف و اهداف سازمان تأثیر بگذارند، روشن می‌کند.

فرآیند SWOT به رهبران کمک می‌کند تا تشخیص دهند که آیا منابع و توانایی‌های سازمان در فضای رقابتی که باید در آن فعالیت کند، موثر هستند یا استراتژی‌های لازم برای موفقیت در این محیط را اصلاح می‌کنند یا خیر.

بعد از یادگیری مدیریت استراتژیک، شما می‌توانید باعث پیشرفت و گسترش کسب و کار خود شوید. با گذراندن دوره‌های مختلف مدیریت مکتب خونه می‌توانید مهارت‌هایی را بدست آورید که بتوانید با آن تفکر انتقادی و اقتصادی داشته باشید و مشکلات را حل کنید.‌ و حتی در مشاغل مهمی مشغول به کار شوید. 

مدیریت تحلیل‌گر یا مشاوره تحلیل‌گر: مشاوره بهبود کسب و کار از طریق کاهش هزینه‌ها و افزایش درآمد.

  • مدیر ارشد:

در کل مدیر ارشد نقش مهمی در یک سازمان/شرکت ایفاء می‌کند و شامل پست‌های مدیریتی از قبیل مدیر عامل اجرایی، مدیر عملیات، مدیر عامل مالی، مدیر ارشد فناوری، مدیر ارشد بازاریابی، مدیر ارشد اطلاعات و مدیر ارشد منابع انسانی است. این افراد جهت عملیاتی یک سازمان را نظارت می‌کنند و خط مشی‌ها و استراتژی‌هایی را ارائه می‌دهند تا مطمئن شوند که شرکت اهداف تجاری خود را دنبال می‌کند یا خیر.

تحلیلگر تحقیقاتی بازار: تحلیلگر تحقیقاتی بازار به شرکتها/سازمآن‌ها کمک می‌کند تا درباره‌ی مشتریان خود تحقیق کنند، اینکه مشتریان چه چیز می‌خواهند و برای آن چه اندازه هزینه پرداخت می‌کنند.

  • مشاور مستقل:

مشاوره کار بسیار مناسبی برای این افراد به حساب می‌آید. این افراد می‌توانند به طور کار آزاد به دیگران مشاوره دهند یا دفتر مشاوره افتتاح کنند و یا توسط شرکتها/سازمآن‌ها استخدام شوند تا نقاط قوت و ضعف یک کسب و کار را پیدا کنند و مشکل آن را حل کنند.

مدیریت منابع انسانی :

نوع دیگری از مدیریت، مدیریت منابع انسانی است.

مدیریت منابع انسانی فرآیند جذب، انتخاب، القای کارمندان، ارائه جهت گیری، انتقال آموزش و توسعه، ارزیابی عملکرد کارکنان، تصمیم گیری در مورد پرداخت غرامت و تأمین مزایا، ایجاد انگیزه در کارمندان، حفظ روابط مناسب با کارمندان و اتحادیه‌های صنفی آن‌ها، اطمینان از ایمنی کارکنان است. 

مدیریت منابع انسانی شامل عملکردهای مدیریتی مانند برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل است.

این شامل:

  • تهیه، توسعه، نگهداری از منابع انسانی است.
  •  به دستیابی به اهداف فردی، سازمانی و اجتماعی کمک می‌کند.
  •  مدیریت منابع انسانی یک موضوع چند رشته‌ای است.
  •   این شامل مطالعه مدیریت، روانشناسی، ارتباطات، اقتصاد و جامعه‌شناسی است.
  •    شامل روحیه تیمی و کار تیمی است.
  • یک روند مداوم است.

مدیریت منابع انسانی به عنوان یک بخش در سازمان دارای عملکردهای مختلفی مانند:

  •  برنامه ریزی منابع انسانی 
  •  انجام تجزیه و تحلیل شغل
  •  استخدام و انجام مصاحبه‌های شغلی
  •  انتخاب منابع انسانی
  • جهت گیری، آموزش، جبران خسارت، ارائه مزایا و مشوق ها، ارزیابی است.
  •  حفظ، برنامه ریزی شغلی، کیفیت زندگی شغلی، نظم و انضباط کارکنان، آزار و اذیت جنسی در محیط کار
  •   ممیزی منابع انسانی، حفظ روابط صنعتی، مراقبت از رفاه کارمندان و مسائل ایمنی، برقراری ارتباط با همه کارمندان در همه سطوح 
  •  حفظ آگاهی و انطباق با قوانین کار کشوری، است.

مدیریت مالی :

 مدیریت مالی که یکی از مهم‌ترین انواع مدیریت است.

مدیریت مالی یک فعالیت حیاتی در هر سازمانی است. این فرآیند برنامه‌ریزی، سازماندهی، کنترل و نظارت بر منابع مالی با هدف دستیابی به اهداف سازمانی است.

این یک روش ایده‌آل برای کنترل فعالیت‌های مالی یک سازمان مانند تهیه وجوه، استفاده از وجوه، حسابداری، پرداخت‌ها، ارزیابی ریسک و سایر موارد مربوط به پول است.

به عبارت دیگر، مدیریت مالی به کارگیری اصول کلی مدیریت در دارایی‌های مالی یک شرکت است. مدیریت صحیح مالی یک سازمان باعث اطمینان از عملکرد کارآمد و خدمات منظم را می‌شود.

اگر امور مالی به درستی کنترل و انجام نشود، سازمان با موانعی روبرو خواهد شد که ممکن است عواقب شدیدی در رشد و توسعه آن داشته باشد.

نقش مدیریت مالی چیست؟

مدیران مالی تجزیه و تحلیل داده‌ها را انجام می‌دهند و در مورد ایده‌های سودآور، به مدیران ارشد مشاوره می‌دهند.

مدیران مالی مسئول سلامت مالی یک سازمان هستند. آن‌ها گزارش‌های مالی، سرمایه گذاری مستقیم، برای اهداف مالی بلند مدت سازمان خود استراتژی‌ها و برنامه‌هایی تدوین می‌کنند. مدیران مالی به طور معمول:

  •    تهیه صورت‌های مالی، گزارش فعالیت‌های تجاری و پیش بینی‌ها
  •  کنترل جزئیات مالی و اطمینان حاصل کردن از رعایت الزامات قانونی 
  •   نظارت بر کارمندانی که گزارشگری مالی و بودجه را انجام می‌دهند
  • مرور‌ گزارش‌های مالی شرکت و جستجو برای راه‌هایی برای کاهش هزینه‌های سازمان
  •   تجزیه و تحلیل روند بازار برای یافتن فرصت‌های گسترش 
  •    در تصمیم گیری‌های مالی به مدیریت کمک می‌کنند.

یک مدیر مالی چه مهارت‌هایی باید داشته باشد؟

  • مهارت‌های تحلیلی :

مدیران مالی به مدیران در تصمیم گیری‌هایی که سازمان را تحت تأثیر قرار می‌دهند، کمک می‌کنند، وظیفه‌ای که برای آن به توانایی تجزیه و تحلیل نیاز دارند.

  • ارتباطات :

‌ مهارت‌های ارتباطی عالی ضروری است زیرا مدیران مالی باید معاملات پیچیده مالی را توضیح دهند و توجیه کنند.

  • توجه به جزئیات :

‌ در تهیه و تجزیه و تحلیل گزارش‌هایی مانند ترازنامه و صورت‌های درآمدی، مدیران مالی باید به جزئیات توجه کنند.

  • مهارت‌های ریاضی :

مدیران مالی باید در ریاضیات از جمله جبر مهارت داشته باشند. درک مالی بین المللی و اسناد مالی پیچیده نیز مهم است.

  • مهارت‌های سازمانی :

‌ مدیران مالی با طیف وسیعی از اطلاعات و اسناد سر و کار دارند. آن‌ها باید سازمان یافته بمانند تا کارهای خود را به طور موثر انجام دهند.

 هرسازمانی هرچند کوچک، برای اطمینان از عملکرد درست خود و قدم برداشتن به سمت گسترش کسب و کار و صنعت خود به مدیریت نیاز دارد که شامل: مدیریت مالی، استراتژی و منابع انسانی و... است. با دانستن این مهارت‌ها می‌توانید خود مدیری با استدلال‌تر، با نفوذتر و بهتری باشید.

مدیریت پروژه :

 قبل از تعریف مدیریت پروژه، خوب است بدانیم یک پروژ چه ویژگی‌هایی دارد. هر پروژه موقت بوده و هزینه، زمان و منابع مشخصی دارد. مدیریت پروژه به معنای تعیین قوانینی برای شروع هر پروژه، برنامه ریزی اجرا، کنترل و هدایت کاری یک تیم برای دستیابی به اهداف خاص و موفقیت پروژه است.

هر پروژه منحصر به فرد بوده و ویژگی‌های خاص خود را دارد. به‌عبارتی دیگر روتین نیست و مجموعه‌ای  از عملیات برای دستیابی به یک هدف مشخص است. بنابراین اعضای تیم یک پروژه ممکن است افرادی باشند که همیشه با هم همکار نبوده و از سازمان و شرکت‌های مختلف گرد هم آمده باشند. به‌عنوان مثال یک پروژه می‌تواند توسعه نرم افزاری یک فرایند تجاری، ساخت ساختمان یا هر سازه دیگر، بازسازی بعد از بلایای طبیعی، فروش محصول در بازارهای جدید باشد که باید در یک مدت زمان مشخص با بودجه محدود انجام شود.

بنابراین می‌توان گفت مدیریت پروژه به‌کارگیری دانش، مهارت، ابزار و تکنیک‌ها برای انجام پروژه‌های مختلف است تا به نیازهای پروژه رسیدگی شود. ریشه‌های مدیریت پروژه در روش‌ها و فرایند هایی است که در سال‌های گذشته در کسب و کارها ایجاد شده است. در سال‌های اخیر نیز مدیریت پروژه رشد زیادی داشته و به‌عنوان یک حمایت مجزا و جدی در تجارت‌ها به وجود آمده است.

مدیریت محصول :

مدیریت محصول در واقع کاری راهبردی برای توسعه، راه اندازی و پشتیبانی و بهبود مستمر محصولات یک شرکت است. مدیر محصول باید از مراحل اولیه شکل گیری ایده برای ساخت محصول، تعیین جایگاه محصول در بازار، قیمت گذاری در مقایسه با رقبا و بررسی نظرات مشتریان در کنار محصول باشد و این مراحل را با دقت زیادی دنبال کند. لحاظ کردن خواست و سلیقه مشتریان در تولید محصول از مهم‌ترین وظایف یک مدیر محصول موفق است.

اصول مدیریت :

اصول مدیریت چیست و چرا به مطالعه و درک آن نیاز داریم؟ این سوالی است که در اینجا به آن پاسخ خواهیم داد. به‌طور خلاصه می‌توان گفت اصول مدیریت نتیجه مطالعات و تجربیات اندیشمندان و بزرگان حوزه مدیریت بوده و برای مدیران یا علاقه‌مندان به مدیریت، مثل نقشه راه عمل می‌کند. با مطالعه این اصول، دید کامل‌تری نسبت به مدیریت یک سازمان خواهید داشت و در نتیجه عملکرد بهتری در انتظار شما خواهد بود.

اصول مدیریت فایول :

هنری فایول فرانسوی یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین نظریه‌پردازان مدیریت است که اصول مدیریت او در ۱۴ بند همچنان مورد توجه فعالان این حوزه قرار دارد. او که در ابتدا یک مهندس ساده بود، با هوش بالای خود به رده‌های بالای مدیریتی رسید و در ادامه توانست سبک و شیوه خاص خود را برای مدیریت ارائه کند. اصول مدیریت فایول عبارتند از:

تقسیم کار: 

فایول معتقد است کارها در سازمان باید به شکل تخصصی تقسیم شوند تا هر فرد روی تقویت دانش و مهارت در حوزه تخصصی خود تمرکز کرده و در نهایت کارآیی سازمان را بهبود ببخشد.

اختیار: 

 بر اساس این اصل سازمان به یک نظام اختیار و مسئولیت حساب‌شده نیاز دارد و مدیر باید با توجه به ظرفیت‌های هر فرد، به او اختیاراتی داده و از او مسئولیت‌هایی را بخواهد.

انضباط: 

نظم و انضباط سازمانی در اصول مدیریت فایول به معنای فرمانبرداری کارمند از کارفرما بوده و طبق پیشنهاد او با یک ارتباط دوطرفه ایجاد می‌شود.

وحدت فرماندهی:

 اگر یک فرد از چندین نفر دستور بگیرد، دچار سردرگمی خواهد شد. علاوه بر این اختلاف بین دستوردهندگان می‌تواند به تعارضات سازمانی منجر شود. برای همین فایول پیشنهاد می‌دهد نظرام دستوردهی و دستورگیری دقیقی در سازمان برقرار شود.

وحدت هدف: 

هدف‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و از همه مهم‌تر بلندمدت سازمانی باید مشخص و دقیق باشند. اگر وحدت هدف وجود نداشته باشد، سردرگمی سازمانی اجتناب‌ناپذیر خواهد شد.

اولویت تمایلات گروهی: 

بر اساس اصل ششم فایول، هیچ‌کس در سازمان نباید بتواند روی اهداف مشترک و تمایلات گروهی پا بگذارد و همه باید در خدمت تیم باشند.

پاداش و تنبیه: 

فایول معتقد است نتایج مثبت یا منفی کارها باید به شکلی عادلانه بین کارکنان و مدیران سازمان تقسیم شوند.

تمرکز: 

فایول معتفد است در سازمان عوامل تمرکززا و تمرکززدا وجود دارند که حفظ تعادل بین آن‌ها وظیفه مدیر است.

زنجیره فرمان: 

فایول روی سلسله‌مراتب سازمانی تاکید ویژه‌ای دارد. زنجیره فرمان یعنی زنجیره کسانی که از هم دستور می‌گیرند از بالاترین تا پایین رده سازمانی.

نظم و ترتیب:

 به زبان ساده می‌توان گفت منظور فایول از نظم و ترتیب، قرار گرفتن هر چیزی در جایگاه خودش است. به عبارت دیگر، نظم یعنی هر فرد یک جایگاه مخصوص داشته باشد و هر جایگاه مخصوص یک نفر باشد.

انصاف: 

بی‌انصافی و بداخلاقی مدیر نتیجه‌ای جز دلسرد شدن کارکنان و تضعیف روحیه آنان نخواهد داشت. در چنین شرایطی حتی اگر کارها درست انجام شوند، نبود روحیه تیمی در مواجهه با بحران‌ها و چالش‌های بزرگ سازمان را با مشکل روبرو خواهد کرد. بر اساس این اصل فایول، مدیر باید با عدالت، منطق و مهربانی با زیردستان خود تعامل کند.

ثبات: 

تغییر و جابه‌جایی تنها در صورتی مجاز است که سازمان به آن نیاز قطعی داشته باشد. چرا که هر جابه‌جایی و تغییری با هزینه و کاهش کارایی همراه خواهد بود. در طرف مقابل ثبات باعث به وجود آمدن احساس آرامش، حفظ منابع و تقویت روحیه تیمی می‌شود.

ابتکار:

 این بند از اصول مدیریت فایول بسیار جلوتر از زمان خود بود. او در این بند بیان می‌کند که خلاقیت بسیار مهم بوده و مدیر باید زیردستان خود را برای بیان ایده‌هایشان آزاد بگذارد. فایول به جلوگیری از تک‌صدایی و تک‌روی مدیر تاکید داشته و دادن اعتماد به نفس به کارکنان را از اولویت‌های مدیر به شمار می‌آورد.

صمیمیت و وحدت:

 سازمان زمانی موفق می‌شود که تمام اعضای آن با اشتیاق به سمت هدف مشترک سازمانی حرکت کنند. رعایت تمام این اصول باید در نهایت به ایجاد یک فضای صمیمی و روحیه تیمی (با حفظ شئونات و رسمیت‌ها) برسد تا کارکنان برای موفقیت سازمان تمام تلاش خود را بکنند .

اصول پنجگانه مدیریت

این پنج اصل را علم مدیریت به‌عنوان اساسی‌ترین اصول مدیریت معرفی می‌کند. پنج اصلی که عبارتند از:

رهبری: 

مدیر باید مجموعه تحت مدیریت خود را در راه رسیدن به اهداف مشترک سازمانی رهبری کند. رهبر باید بتواند با تاثیرگذاری روی افراد تحت رهبری خود، آن‌ها را برای خدمت به تیم و پیش‌بردن سازمان در مسیر اهداف مشترک قانع و مشتاق کند. برای رهبری یک گروه یا سازمان علاوه بر دانش مدیریت کافی، شخصیتی جذب‌کننده یا کاریزماتیک هم مورد نیاز است. 

کنترل:

 بهترین برنامه‌ریزی‌ها هم بدون وجود نظارت و کنترل درست به نتیجه نمی‌رسند. مدیر کسی است که مسئولیت نتیجه نهایی کار سازمان را به عهده دارد و در همین راستا موظف است بخش‌های مختلف عملیات را تحت کنترل خود بگیرد. چرا که اشتباه انجام دادن یک فعالیت باعث هدر رفتن منابع خواهد شد و روی مسیر کلی سازمان اثر می‌گذارد. اگر کنترل وجود نداشته باشد، سازمان به‌تدریج از مسیر تعیین شده خارج خواهد شد.

تقسیم وظایف: 

مدیر باید تعیین کند چه جایگاه‌هایی در سازمان وجود دارد و هر کدام از این جایگاه‌ها چه دامنه‌ای از وظایف را در بر می‌گیرند. این جایگاه‌ها و وظایف باید با توجه به شرایط سازمان و شایستگی‌های افراد انتخاب شود تا بتواند به بهتر انجام شدن عملیات کمک کند.

برنامه‌ریزی:

 بدون برنامه‌ریزی حتی درس خواندن برای امتحانات هم سخت و کم‌بازده خواهد بود. اصل برنامه‌ریزی نقطه مشترک تمام نظریه‌های موجود در مورد اصول مدیریت است. چرا که انسان برای انجام درست و هدف‌دار کارها، نیاز به برنامه‌ریزی دقیق و حساب‌شده دارد.

سازماندهی:

 سازمان یک مجموعه است و دپارتمان‌های مختلف (حسابداری، بازاریابی و...) زیرمجموعه‌های آن به حساب می‌آیند. قرار دادن این دپارتمان‌ها در کنار هم و برقراری شرایط اعتدال بین آن‌ها توسط مدیر را سازماندهی می‌گویند.

اصول مدیریت ژاپنی :

ژاپنی‌ها در کار تیمی و موفقیت کسب‌وکارهایشان به نوعی شهرت جهانی دارند. تئوری مدیریت ژاپنی‌ها کاملا با روش‌های غربی متفاوت است. آن‌ها با توجه به تئوری Z پنج اصل برای مدیریت معرفی کرده‌اند:

  • کارمندی که توانایی به‌عهده گرفتن مسئولیت‌های مختلف را دارد، برای افزایش بازدهی و کیفیت آن کار، از هوش کافی برخوردار است.
  • باید فرصت لازم برای کسانی که علاقه‌مند به بهبود کیفیت کاری خود هستند فراهم شود.
  • اعضای یک شرکت درست مثل یک خانواده هستند.
  • کار گروهی بالاترین اولویت در سازمان است.

رمز موفقیت ژاپنی‌ها در دهه‌‌های اخیر را می‌توان در پایبندی آن‌ها به همین اصول جستجو کرد. ژاپنی‌ها احترام به هوش و توانایی‌های کارکنان و دادن اعتماد به نفس به آن‌ها را جزو بالاترین اولویت‌ها قرار داده و اطلاع‌رسانی به کارکنان در مورد تمام بخش‌های عملیات را وظیفه مدیر می‌دانند.

پیاده‌سازی درست این اصول باعث از بین رفتن فاصله‌های سازمانی و ایجاد فضای کار تیمی در سازمان خواهد شد. طبق اصول مدیریت ژاپنی، انگیزش کارکنان از دو روش قابل انجام است. اولین که به آن‌ها اجازه اظهار وجود و بیان ایده‌ها داده شود و همچنین تشویق آن‌ها به یادگیری مهارت‌های جدید. اهمیت ویژه‌ای که اصول مدیریت ژاپنی برای دخالت دادن اعضا در بخش‌های مختلف کار و توانمندسازی آن‌ها قائل می‌شود، کارکنانی باروحیه و باانگیزه را برای سازمان به ارمغان می‌آورد. 

نظریه‌های مدیریت

نظریه‌های مختلفی در مدیریت وجود دارد که امروزه برای رشد و هدایت سازمانها مورد استفاده قرار می‌گیرند. از بین این نظریه‌ها مدیران  بهترین آن را انتخاب کرده و به کار می‌گیرند. درک و استفاده درست از نظریه‌های مدیریت نیاز به تمرین و آزمون و خطا دارد و صرف دانستن تئوری این نظریه‌ها نمیتوان به کارایی هر یک از آنها در سازمان پی برد.

هفت تئوری مهم در مدیریت وجود دارد که در ادامه به توضیح هر یک از آنها می‌پردازیم.

 نظریه مدیریت علمی :

این نظریه توسط فردریک تیلور گسترش پیدا کرده است. تیلور معتقد است از روش علمی باید برای انجام وظایف در محیط کاری استفاده شود و از داوری و نظرات شخصی مدیر در محیط کار باید دوری کرد. وی معتقد بود با ساده سازی کارها می‌توان بهره بری را افزایش داد و همچنین یک مدیر باید وظیفه هر کس را مطابق با توانایی وی مشخص کند. در این نظریه مدیریت موظف به آموزش کارکنان برای انجام بهتر کارها است و با نظارت کامل می‌تواند از کارایی شخص در آن کار مطمئن شود. اگرچه تمرکز تیلور برای رسیدن به حداکثر نتیجه موثر بود اما جنبه‌های انسانی نیروی کار را نادیده گرفته شده بودند.

نظریه مدیریت اجرایی:

این نظریه توسط هنری فایول بررسی و توسعه داده شده است. وی اعتقاد داشت مدیران شش وظیفه اصلی را در هر سازمان دارند که شامل پیش بینی، برنامه ریزی، هماهنگی، فرماندهی و كنترل بوده و اصولی را تدوین کرد که چگونگی تمرکز مدیران بر وظایف و تعامل با دیگر مدیران را مشخص می‌کرد.

نظریه مدیریت بوروکراتیک:

این تئوری توسط ماکس وبر توسعه یافته است و بر پایه ساختار سازمانها در یک سلسله مراتب متمرکز است. اصول ماکس‌وبر برای ایجاد سیستم زنجیره‌ای شامل فرماندهی، تقسیم کار مشخص، تفکیک دارایی‌های شخصی و سازمانی مالک، قوانین و مقررات دقیق و منطبق ، ثبت اسناد و مدارک دقیق و انتخاب و ارتقا کارمندان براساس عملکرد و توانایی‌های  آنهاست.

  نظریه روابط انسانی:

این نظریه توسط آلتون مایو ایجاد شده است. وی اساس جنبش روابط انسانی را ایجاد کرد و برای بهبود بهره وری در سازمانها آزمایش‌های متعددی را انجام داد. تمرکز وی بیشتر بر روی شرایط کار مثل روشنایی، زمان استراحت و مدت زمان کاری کارمندان بود. هر تغییری که او انجام می‌داد باعث بهبود بهره وری در محیط کاری شد. و به این نتیجه رسید که توجه به کارمندان و ایجاد حس ارزشمند بودن باعث ایجاد این تحولات و بالا رفتن بهره وری شده است.

تئوری مدیریت سیستم‌ها:

این تئوری معتقد است که شغل‌های مختلف اجزای گوناگونی داشته و برای عملکرد بهتر سیستم بزرگتر باید به‌صورت هماهنگ عمل کنند. در این نظریه کارمندان مهم‌ترین اجزای یک سازمان هستند و دیگر بخش‌ها و واحدهای تجاری نیز از دیگر عناصر مهم برای رسیدن به اهداف هستند.

نظریه مدیریت اقتضایی:

این نظریه که توسط فرد فیدلر توسعه یافته است معتقد است هیچ از رویکردهای مدیریت برای هر سازمان موثر و مفید نیست. و یک مدیر مستقیماً در هدایت موثر تیم خود کارساز است.

  نظریه X و Y:

در این نظریه مدیرانی که کارمندان را بی احساس می‌دانند از تئوری X استفاده می‌کنند که اقتدارگرا هستند. نظریه Y نیز توسط مدیرانی استفاده می‌شود که اعتقاد به کارمندان مسئولیت پذیر، متعهد و دارای انگیره داشته و از سبک مدیریت مشارکتی استفاده می‌کنند.

تئوری‌های مدیریت :

 تئوری‌های مدیریت که هم اکنون در دانشگاه‌ها و موسسات تحت عنوان آموزش مدیریت تدریس می‌شود دارای انواع و اقسام مختلفی است. از جمله این رویکردها و تئوری‌های نوین مدیریت می‌توان  نظریه‌های سیستم‌ها، مدیریت کمی و نگرش احتمالی را نام برد.

مدیریت کمی بر کاربرد تحلیل‌های کمی بر تصمیمات و مسائل مدیریتی تاکید دارد و مدیر را قادر می‌سازد که بر اساس مدل‌های ریاضی یک مسئله، تصمیم‌های خود را اتخاذ کند. برای این کار و به‌کارگیری روش‌های کمی، کامپیوتر به کمک مدیران می‌آید. نظریه‌های آماری، برنامه ریزی خطی، نظریه صف، شبیه سازی، پیش بینی، مدل سازی دارایی‌ها، مدل سازی شبکه‌ای  و تحلیل سر به سری از جمله این فنون هستند.

  • نظریه سیستم‌ها:در این نظریه رویکردهای کلاسیک مورد انتقاد قرار می‌گیرند. زیرا روابط بین سازمانی و محیط خارجی را مد نظر قرار نداده و بر بعد خاصی از سازمان متمرکز می‌شود و کارکنان سازمان را مانند هزینه‌های دیگر مورد نگرش قرار می‌دهند.
  • نگرش احتمالی: این نگرش نوین بر پایه ایده‌های نظریه سیستم‌ها، اصول‌های تعیین شده برای مدیریت را قبول نداشته و معتقد است عوامل مختلفی در داخل و خارج سازمان بر روی عملکرد سازمان موثر هستند. بنابراین می‌توان گفت یک روش مشخص و بهینه برای مدیرت وجود ندارد زیرا شرایط تغییرمی کند و پیشامدهای مختلفی رخ می‌دهند.

مبانی مدیریت :

مبانی مدیریت در بر گیرنده تمام جوانبی است که در دانش مدیریت به آن پرداخته می‌شود. مبانی مدیریت شامل تعریف مدیریت، ویژگی‌های مدیر و تعیین وظایف یک مدیر در سازمان است. مبانی مدیریت نحوه به‌کارگیری علم مدیریت در سازمان‌ها با استفاده از تئوری‌های و نظریات مدیریت را بررسی کرده و به‌طور کلی تاریخچه علم مدیریت از گذشته تا به امروز را نشان می‌دهد. آموزش مدیریت بخشی از مبانی مدیریت است که تاکید زیادی به آن شده است و مدیران باید بر اساس نوع سازمان و اهداف آن مبانی عملی مدیریت را به کار گیرند.

رشته مدیریت :

رشته مدیریت یکی از رشته‌های دانشگاهی است که در گرایش‌های مختلفی در دانشگاه‌های سراسری، آزاد، پیام نور و غیرانتفاعی به دانشجویان علاقه مند ارائه شده است. رشته مدیریت در کشور ما دارای شاخه‌های متعددی است که برخی از آنها مدیریت بازرگانی‌، صنعتی‌، دولتی‌، جهانگردی ، بیمه‌، بیمه‌اکو، امور گمرکی و امور بانکی است و همچنین شاخه‌های تخصصی‌تری  آن مدیریت دریایی یا اداره امور بیمارستان‌ها است. رشته مدیریت MBA در مقطع کارشناسی ارشد نیز ارائه شده است.